پایگاه خبری خانه فوتبال:

هوشنگ جاوید شب چله را ایرانی‌تر از شب یلدا می‌داند و ادای آن را د‌رست تر.شب یلدا که به گفته این پژوهشگر برگرفته از واژگان سریانی است، قدمتی به درازای آیین میترایی دارد: حدود ۷ هزار سال پیش شب یلدا در ایران باستان روز مقدسی بوده که توسط مهرپرستان مورد ستایش قرار می‌گرفته است.در شب یلدا نشستن پای کرسیِ نقش ترمه مادربزرگ، چشم دوختن به دست‌های مادر وقتی ناردانه‌ها را توی طبق مسی پیش می‌آورد و گوش سپردن به صدای پدربزرگ که وقت خواندن «صحبت حکام و ظلمت شب یلدا» لرز خوشی می‌گیرد، همه و همه نقشِ شب چله‌ای است که خاطره بلندش را با خود از سالی به سالی دیگر می‌بریم و هربار از یادآوری‌اش حظ می‌کنیم. شبی که قدمتش به درازای عمر فلات ایران است و اصالتش ریشه‌دار.

 

شب یلدا پیروزی خورشید بر تاریکی

شب یلدا

هوشنگ جاوید «چله» را ایرانی‌تر از «یلدا» می‌داند و ادای آن را د‌رست تر. یلدا که به گفته این پژوهشگر برگرفته از واژگان سریانی است، قدمتی به درازای آیین میترایی دارد: حدود ۷ هزار سال پیش یلدا در ایران باستان روز مقدسی بوده که توسط مهرپرستان مورد ستایش قرار می‌گرفته است. بنا براین باور که ریشه در افسانه‌ها دارد، در پایان این شب، اهریمن تاریکی شکست خورده و روشنایی سراسر زمین را در بر می‌گیرد. پس آن را روز زایش و تولد خورشید می‌دانسته‌اند.

هوشنگ جاوید دلایل دیگری را هم برای مبارکی یلدا بر می‌شمارد که مهم‌ترین آن‌ها پیوند این روز با زندگی کشاورزی در ایران باستان بوده است. زیرا در این ایام برداشت محصول پایان می‌یافته و مردم زمین‌ها را برای کشتی تازه آماده می‌کرده‌اند. همچنین ایرانیان همیشه این روز‌ها را که بین پایان برداشت محصول تا کاشت دوباره زمین قرار داشته، جشن می‌گرفته‌اند.

شب یلدا،شب همنشینی خانوادگی

 

به گفته محمود ناظران‌پور مشهد پژوه، یلدا در قرن‌های اخیر و پس از گذر از دوران کشاورزی به جشنی خصوصی تبدیل می‌شود و تنها جشن خصوصی ایرانیان است که در آن فقط افراد نزدیک یک خانواده حضور دارند.

بر اساس باوری باستانی، وقتی تاریکی با روشنایی در جدال بوده، مردم در خانه‌ها و در کنار عزیزانشان باقی می‌مانده‌اند و کسی بیرون نمی‌رفته تا نحسی و نامبارکی تمام شود. این ماندن در خانه، بعد‌ها رسومی را ایجاد می‌کند که مردم با برگزاری آن سعی می‌کرده‌اند علاوه بر امید دادن به یکدیگر، اسباب سرگرمی خود را هم فراهم کنند.

خوردن انواع تنقلات گرم برای مقاوم کردن بدن در برابر سرمای زمستان، خواندن شاهنامه و رزم‌های پهلوانی‌اش یا گرفتن فال حافظ همه و همه ریشه در این تفکر دارد.

مشهدی‌ها و آیین شب یلدا

شب یلدا

استقبال از یلدا معمولا از همان اوایل پاییز آغاز می‌شده است، وقتی زن‌های خانه‌دار شروع به انبار کردن انواع میوه که عموما انگور و خربزه بوده، می‌کرده‌اند. ناظران‌پور می‌گوید: مشهدی‌ها نوعی انگور دانه‌درشت هسته‌دار را که فراوان بود با خوشه از ریسمان می‌آویختند و در سرمای زیرزمین نگهداری می‌کردند. برای همین به آن انگور آونگ می‌گفتند. خربزه لاکی هم معمولا جایگزین هندوانه می‌شد. چون هندوانه هم کم بود و هم نگهداری از آن دشوار. همچنین گندم برشته، نخود و کشمش، تخم خربزه، غالبِ آجیل‌‎های بود که در خانه عوام یافت می‌شد که توی مجمر‌های مسی چیده و تا انتهای شب خورده می‌شد. برای همین به آن «شب‌چره» می‌گفتند.

افسانه‌های خراسانی شب یلدا

شب یلدا

اما کنار این تصویر‌ها که با عنوان آیین و رسوم مردم ایران و خراسان معرفی می‌شود، باید جای افسانه و قصه‌های بسیاری را خالی کنیم که گویا سال‌هاست رونق نقلشان از دهان افتاده و این روز‌ها دیگر به فراموشی سپرده شده اند. قصه‌هایی که ردپایشان را می‌شود در ادبیات و فرهنگ شفاهی مردم ایران جست‌وجو کرد؛ اسطوره‌هایی با محوریت خورشید و شب چله که هر یک به نوعی بلندای شب یلدا و تاریکی بیش از اندازه آن را توجیه می‌کند؛

در گاه‌شماری فرهنگ عامه خراسان و اغلب اقوام ایرانی فصل زمستان دو ماه دی و بهمن به دو چله بزرگ و چله کوچک تقسیم می‌شود که اولی عمری ۴۰ روزه دارد و دومی ۲۰ روز به درازا می‌کشد. چهار روز پایانی چله بزرگ و چهار روز آغازین چله کوچک (از هفتم تا چهاردهم بهمن) را هم «چارچار» می‌نامند که در آن سوز و سرمای زمستان به اوج شدت خود می‌رسد. از همین رو خراسانی‌ها براساس باور‌های خود به هر پاره از فصل آخر سال نامی می‌دهند و برای آن افسانه‌ای نقل می‌کنند.

اهمن و بهمن

در پاره‌ای از مناطق این اقلیم به ۱۰ روز پس از چله کوچک «اَهمن» می‌گویند و ۱۰ روز پس از اهمن را هم که در مجموع ۱۰ روز اول اسفند می‌شود را «بهمن» می‌نامند. آن‌ها همچنین ۱۰ روز پایانی ماه اسفند را به نام «ننه پیرزن» یا «سرما پیرزن» می‌خوانند. بنا بر این اسطوره اهمن و بهمن دو برادر و فرزندان زنی به نام سرما پیرزن یا «بردالعجور» هستند. این دو خواهری به نام «آفتاب به هود یا (حوت)» نیز دارند که ۱۰ روز اخر اسفند متعلق به اوست.

بنا بر این حکایت، روزی اهمن و بهمن به کوه می‌روند تا برای مادر پیرشان هیزم بیاورند باز نمی‌گردند. ساعت‌ها می‌گذرد و ننه سرما که غیبت پسرانش شور به دلش انداخته، دخترش «آفتاب به حوت» را به دنبال برادرانش می‌فرستد، اما او هم می‌رود و باز نمی‌گردد. کم کم آتش کرسی ننه پیرزن خاموش می‌شود و او به ناچار پا از زیر کرسی بیرون می‌کشد و به دنبال بچه‌هایش آواره کوه می‌شود، اما هرچه جست‌وجو می‌کند، آن‌ها را پیدا نمی‌کند.

ننه سرما سه روز در کوه می‌ماند و تا توان دارد تلاش می‌کند در غیبت اهمن، بهمن و به حوت سرمای زمستان را شدت بخشد. او سرانجام تصمیم می‌گیرد تا عالم را به آتش بکشد. برای همین جارویی را آتش می‌زند و آن را دور سرش می‌چرخاند و می‌گوید: «کو َاهمنم، کو بهمنم دنیا را آتش می‌زنم.» آنگاه جارو را پرتاب می‌کند. حالا برخی از اقوام خراسان سال‌هاست که جارویی آتش می‌زنند و معتقدند که اگر جارو در آب بیفتد سال پیش‌رو، سالی پر باران است و اگر جارو در خشکی بیفتد، سال خشک‌سالی و بی‌محصولی است.

بیرون آمدن قارون در شب یلدا

همچنین در داستان دیگری در شب یلدا «قارون» به هیئت هیزم‌شکنی برای کمک به تنگ‌دستان و فقرا ظاهر می‌شود. او با پشته‌های هیزم بر پشت به در خانه مردم فقیر می‌رود و برای سوخت اجاق شب یلدا به آن‌ها هیزم می‌دهد. فقرا هیزمی که قارون به دستشان می‌دهد را در هیزم‌دان‌های خود می‌ریزند و بخشی را در انبار خانه نگه می‌دارند. هیزم‌های انبار شده همان شب به طلا تبدیل می‌شوند و خانه را درخشان می‌کنند. به احتمال فراوان فرو رفتن و نهان شدن قارون در روایت‌های اسلامی و خورده شدن گنجش از سوی زمین در پاگیری این افسانه بی‌تأثیر نبوده و نقلش با هدف امیدبخشی به فقرا در شب چله صورت گرفته است.

افسانه کرنجال

در باور مردم کازرون که می‌شود شبیه آن را در میان اقوام خراسان هم دید، شب یلدا یا شب چله زمان بیداری دیوی به نام کِرِنجال (خرچنگ) است. کازرونی‌ها این دیو را دشمن خورشید و آفریننده سیاهی و تاریکی می‌پندارند. طبق این باور هر سال وقتی که خورشید، جان می‌گیرد و تابندگی و گرمازایی آغاز می‌شود، درست در هنگامی که درختان جوانه می‌زنند و سبزه و گیاه سر از خاک بیرون می‌آورد، کرنجال که دشمن خورشید است، به خواب می‌رود و تا آخر ماه قوس (ماه آذر) می‌خوابد، اما در شب چله از سیاه‌چالی در قعر زمین بیرون می‌جهد و تنوره‌کشان به سمت آسمان می‌رود تا خورشید را پیدا کند و او را در بند کشد.

کرنجال ابر‌های سیاه را جمع می‌کند و روی چهره خورشید می‌کشد تا تابش او را خاموش کند. برای همین مردم این خطه در شب یلدا با جمع شدن در خانه‌های یکدیگر، افروختن آتش، پهن کردن سفره «شب چره» و روشن کردن شمع تلاش می‌کنند تا از تاریکی این شب کم کنند و خورشید را برای دوباره تابیدن یاری دهند.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: