موتورسواری پریناز ایزدیار جنجالی شد

کد خبر : 21100

صبح امروز عکسی از پریناز ایزدیار بازیگر ایرانی در حال موتور سواری منتشر شد.

پریناز ایزدیار متولد ۸ شهریور سال ۱۳۶۴ است. پریناز ایزدیار در شهر بابل بدنیا آمد. پریناز ایزدیار بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون ایرانی است. خانوادهٔ پریناز ایزدیار موافق تحصیل او در رشتهٔ بازیگری نبودند به خاطر همین در دبیرستان مجبور شد که رشتهٔ تجربی را انتخاب کند ولی سپس در دوران پیش دانشگاهی به رشتهٔ هنر تغییر رشته داد. پدر پریناز ایزدیار یکی از مخالف‌های سر سخت رشتهٔ وی بود و مایل بود که او رشتهٔ حقوق بخواند ولی برعکس مادرش خیلی مایل بود که او رشتهٔ بازیگری را ادامه دهد.

ماجرای ازدواج جنجالی پریناز ایزدیار و مرد مسن

چند وقتی است که شایعه ازدواج بازیگر توانای کشورمان با مردی مسن تر از خود در فضای مجازی پیچیده است. این شایعات پس از انتشار چند عکس صمیمی این خانم بازیگر جوان و مردی غریبه در اینستاگرام دهان به دهان چرخید. تا امروزخانم ایزدیار هیچ واکنشی نسبت به این عکس از خود نشان نداده است اما با تحقیقات خبرنگار سایت خانه فوتبال مشخص شد این خبر شایعه ای بیش نیست.

وی دارای تحصیلات لیسانس گرافیک می‌باشد. در سال ۱۳۸۵ برای بازی در فیلم سینمایی یک مرد، یک شهر تست بازیگری داد و قبول شد. وی با ایفای نقش در تله‌فیلم «ماه در سایه» (۱۳۸۸) به کارگردانی سعید ابراهیمی‌فر، قدم به عرصه‌ی تلویزیون گذاشت. ایزدیار در تله فیلمهای زیادی بازی کرد و با کارگردان‌هایی همچون فرزاد موتمن، مسعود آب‌پرور و علیرضا امینی کار کرد. پنج کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او بود که در ماه رمضان پخش شد. وی در این سریال موفقیت زیادی کسب کرد. او همچنین در فیلم ورود آقایان ممنوع در چند سکانس بازی کرد ولی نسبت به بازی در سریال پنج کیلومتر تا بهشت موفقیت چشمگیری کسب نکرد. 

تیپ جدید پریناز ایزدیار

پریناز ایزدیار از زندگی خصوصی‌اش می‌گوید

پریناز ایزدیار این روزها دور تازه‌ای از کار را شروع کرده و دور نیست زمانی‌که نقطه عطف بازیگری‌اش را بر پرده سینماها ببینیم. او از همان معدود استعدادهایی است که در کارهایش نشان داده چه چیزهایی در چنته دارد.

 

وقتی با پریناز ایزدیار صحبت ‌کردیم خودمان هم باورمان نمی‌شد که او یک‌دهه را در این حرفه پشت سر گذاشته است؛ یک‌دهه پرافت و خیز که حالا نتیجه‌اش شده نقش فوق‌العاده‌ای همچون «شیرین» در کاری آبرومندانه به نام «شهرزاد» از کارگردانی شناسنامه‌دار چون حسن فتحی و در کنار چهره‌هایی که هر یک خود ستاره‌اند. ایزدیار این روزها دور تازه‌ای از کار را شروع کرده و دور نیست زمانی‌که نقطه عطف بازیگری‌اش را بر پرده سینماها ببینیم. او از همان معدود استعدادهایی است که در کارهایش نشان داده چه چیزهایی در چنته دارد.

پرکاری مزیت نیست

پریناز ایزدیار: تقریبا یک‌دهه است که در عرصه بازیگری فعالیت می‌کنم. سعی کرده‌ام در این سال‌ها آهسته و پیوسته جلو بروم. اگر بعد از آنکه کارهایی مانند «پنج کیلومتر تا بهشت» یا «زمانه» با استقبال روبه‌رو شدند ـ که به دنبال آنها پیشنهادات کاری‌ام افزایش پیدا کردند ـ  هر کاری را  می‌خواستم قبول کنم به نوعی سوءاستفاده از موقعیتی بود که برایم ایجاد شده بود؛ ضمن آنکه اصلا دلم نمی‌خواست به اعتبارم که در این سال‌ها به سختی به دست آورده ام ، آسیب بزنم. به نظرم پرکاری، مزیت نیست. ترجیحم این است کارهایی را بازی کنم که دوست دارم و برای آنها سرم را با افتخار بالا نگه دارم.

مشغله‌های هنرمند بیکار

شاید یک معنای بیکاری در عرصه ما این باشد که آدم جلوی دوربین نرود اما به نظر من حتی اگر این‌طور باشد بازیگر می‌تواند خودش را به شکل درستی با هنر مشغول نگه دارد. شخصا با تماشای فیلم و مطالعه سعی می‌کنم در چنین مواقعی از نظر دانش پربار شوم. گزیده کار کردن و لذت بردن از کارهایی که واقعا دوست‌شان دارم، بسیار بهتر از پذیرفتن نقشی است که دوست ندارم و آن حال خوب را در من ایجاد نمی‌کند.

عقبگرد ممنوع. . . !

پریناز ایزدیار: از تلویزیون فاصله نگرفته‌ام. سه کار در تلویزیون داشتم که آثار موفق و موجهی بودند. به‌ویژه بعد از سریال «زمانه» و کار آقای حسن فتحی به نوعی سطح توقع خودم هم از کار بالا رفت؛ برای همین دلم نمی‌خواهد هر سریالی را بازی کنم. وقتی می‌دیدم ایشان سر کار با چه دقت و وسواسی برای هر پلان انرژی می‌گذارند، کار برای‌شان مهم بود و به اصطلاح عامیانه به کار آب نمی‌بستند، دلم می‌خواست با کارگردانی کار کنم که همین ویژگی‌های را داشته باشد. اگر پیشنهادی باشد که هم کار مناسب و خوبی باشد و هم کارگردانش سطح درک کاری‌‌اش خوب باشد، حتما می‌پذیرم. دوست ندارم از سطح کارهایی که داشتم عقبگرد کنم.

استادی به‌ نام حسن فتحی

واقعا این‌طور نبوده که فقط به اسم‌ها توجه کنم و به واسطه اسم کارگردان و تهیه‌کننده در فیلمی حاضر شوم؛ البته وقتی صحبت از شخصی مانند حسن فتحی است شما با اعتماد کامل جلو می‌روید. من هیچ دوره آکادمیکی در بازیگری ندیده‌ام و به تجربه سر صحنه کارها یاد گرفته‌ام و به جرات می‌گویم بزرگ‌ترین استادم تا این تاریخ ایشان بودند؛ چه سر سریال «زمانه» که 11 ماه طول کشید و چه در کار «شهرزاد» که هشت ماه مشغول کار بودم و مدتی طولانی بود،  نکته‌های بسیاری از ایشان یاد گرفتم.

وجود چنین شخصی وسواس‌ کاری شما را بالا می‌برد؛ حتی بعد از مجموعه «زمانه» از من خواستند در هر کاری بازی نکنم. من هم به ایشان و هم به خودم قول دادم برای کارم ارزش قائل شوم و در کارهای مطرحی که اسم دارند، کار کنم. گاهی با کارگردان‌های کار اولی کار می‌کنید که از آنها هم چیزهای بسیاری می‌آموزید؛ مثل سام قریبیان که کار کردن با گروه او واقعا لذت‌بخش بود. برای خود من اول قصه و نقش اولویت دارد و بعد کارگردان.

شرط اول؛ اعتماد به نفس

به نظرم شرط اول بازیگر شدن اعتماد به نفس است که در گویش عامیانه شاید بتوان به آن پررویی هم گفت و این برای هر بازیگری لازم است. وقتی دچار ترس و اضطراب باشی تمرکزت را از دست می‌دهی و چیزی از کاری که انجام می‌دهی متوجه نمی‌شوی؛ به همین خاطر پلان‌ها را از دست می‌دهی.

شاید شروع کاری پر از بازیگران تراز اول مانند «شهرزاد» با کمی هیجان همراه باشد اما ترس و اضطراب نبود. در این کار به‌خصوص همه عوامل همراه بودند و من احساس راحتی داشتم؛ مثلا ترانه علیدوستی در فیلم «من ترانه 15 سال دارم» برای من قبل از آنکه به بازیگری وارد شوم، بهترین بازیگر سن خودش بود و هنوز هم در هم‌نسل‌های خود بهترین است اما اصلا نگاه از بالا به پایین ندارد. استاد نصیریان هم که بی‌نظیر هستند و من از انرژی خوبی که می‌دادند، بسیار احساس خوبی داشتم؛ همین‌طور سایر هنرمندانی که در کار حضور داشتند.

عشق دوران کودکی

بازیگری از همان اول هم برایم مهم بود. همیشه از کودکی هم بازیگری را به‌شدت دوست داشتم. درست است که مثل هرکس دیگری شهرت را دوست داشته و دارم اما برایم اصل نبود؛ ضمن اینکه حالا برایم تا حدودی عادی شده؛ یعنی برای همه آنها که بازی می‌کنند بعد از مدتی عادی می‌شود و چه بسا بعضی‌ها بخواهند این مقوله کمتر شود تا دوباره خلوت خودشان را داشته باشند.

خانواده تحصیلکرده من

پریناز ایزدیار: من دوست داشتم در دانشگاه رشته بازیگری بخوانم و رشته بازیگری تئاتر هم امتحان دادم اما خانواده‌ام مخالف بودند. هم برادر و هم خواهرم دکتر هستند و پدرم نیز وکیل هستند. برای همین خانواده‌ام دوست داشتند یا پزشک شوم یا وکیل. اما بعد که اصرار مرا دیدند برایم شرط گذاشتند که حتما یک رشته درست و حسابی و به قول خودشان سنگین و رنگین هنر را بخوانم و من هم گرافیک خواندم.

برنامه‌های موسیقایی

پریناز ایزدیار: خیلی دوست داشتم که موسیقی کار کنم و نواختن ساز را یاد بگیرم اما شاید در این زمینه بی‌استعداد بودم یا به آن شکل جدی و حرفه‌ای دنبالش نرفتم. به هر حال در برنامه‌ام هست که حتما یادگیری ساز را شروع کنم. درباره سبک‌های مورد علاقه‌ام در موسیقی باید بگویم مقید به هیچ سبک خاصی نیستم. هر آهنگی که خوب باشد را می‌شنوم؛ خواه سنتی باشد یا پاپ یا راک یا هیپ‌هاپ. از موسیقی به‌شدت لذت می‌برم.

حجاب عجیب فرشته حسینی در یک رستوران حاشیه ساز شد 

یک‌جورهایی خیلی اوقات هدفون در گوشم است یا در خانه که هستم حتما دوست دارم روزم را با شنیدن موسیقی شروع کنم یا دست کم، تلویزیون روشن باشد و صدایی در نزدیکی باشد که بشنوم.

دوستان محدود پریناز

پریناز ایزدیار: حتی قبل از آنکه بازیگر شوم هم خیلی آدم اجتماعی به آن شکل که خیلی معاشرتی باشم، نبودم و الان هم نیستم. دوستان من همیشه محدود بودند چون ترجیح می‌دهم با کسی دوستی و معاشرت داشته باشم که حرفی برای گفتن با او داشته باشم و بتوانم راحت با او حرف بزنم. اما وقتی سر پروژه کار می‌روم با همه به اصطلاح می‌جوشم و از راننده سرویس تا خدمات و. . . از دوستان من هستند. زیاد اهل ‌مهمانی و بیرون رفتن نیستم. خانه ماندن را ترجیح می‌دهم.

رفیق‌باز نبوده و نیستم!

نسبت به هیچ آدمی گارد ندارم و اینکه می‌گویم به آن شکل معاشرتی بودن در رفتارم نیست شاید بخشی به علت سن باشد. به نظرم تا 18 سالگی یا نهایتا 22 سالگی آدم‌ها زیاد معاشرت می‌کنند و زیاد بیرون می‌روند و. . . و بعد کم‌کم آرام می‌شوند؛ البته این را هم بگویم که اصلا آدم رفیق‌بازی نیستم؛ همیشه همین بوده‌ام. دوستانم مرا می‌شناسند؛ همان آدم قبل هستم و اتفاقا آدم‌هایی که با من بوده‌اند نیز همان‌ها هستند.

ماجرای طلاق بهنوش طباطبایی از مهدی پاکدل +عکس دونفره بهنوش طباطبایی و همسرش

این‌طور نبوده که دوستی که حالی از من نمی‌پرسیده، حالا سر و کله‌اش پیدا شده باشد. یک‌جورهایی دوستانم مدل مرا می‌شناسند. دوستی‌های من مثل سابق با همان دوستان همیشگی‌ام پابرجاست. برای من پذیرش آدم‌های جدید کمی سخت است. آدم تنهایی نیستم اما تنهایی را به‌شدت دوست دارم.

زود اعتماد می‌کنم!

من از آن آدم‌هایی هستم که خیلی زود اعتماد می‌کنم و از این بابت خیلی‌ها مرا سرزنش هم می‌کنند؛ حتی وقتی یک متکدی را در خیابان می‌بینم با وجود آنکه می‌گویند گداپروری خوب نیست و. . . من سعی می‌کنم به او کمک کنم.

تجربه از اتفاقات بد

از آن افرادی نیستم که اگر چیزی ناراحتم کند بروم سمت خرید یا پاساژگردی یا. . . . اصلا خودم را با عوامل بیرونی سرگرم نمی‌کنم چون به نظرم این کارها فقط یک سرپوش گذاشتن است؛ در حالی که زخم اصلی سرجایش است و شما فقط می‌توانید رویش مرهم بگذارید. اتفاقا معتقدم باید به اتفاقات بد فکر کرد، آنها را پذیرفت و تجربه آموخت.

صحبت‌های متعدد خواهرانه

خواهرم همسایه دیوار به دیوارم است که با او چه رودررو و چه تلفنی زیاد صحبت می‌کنم. خواهرم 10 سال و برادرم 9 سال از من بزرگ‌تر هستند و پدر و مادرم هر دو در شهر زادگاهم یعنی بابل زندگی می کنند؛ مدتی اینجا بودند اما رفتند آنجا.

گیاهخواری صحیح و درست

مدتی است که گیاهخواری را شروع کرده‌ام؛ البته بیشتر از آنکه بگویم یک رژیم سلامت با کاهش وزن و این‌طور چیزهاست، یک علت مهم و اصلی دارد؛ اینکه دلم برای حیوانات می‌سوزد! حالا نمی‌دانم چقدر می‌توانم به این رژیم غذایی وفادار بمانم. خیلی‌ها با من مخالفت کردند و گفتند باید حتما گوشت و مرغ و. . . بخورم اما به نظرم به شکل اصولی و با یک تغذیه درست، می‌توانی پروتئین، آهن و چیزهایی که نیاز داری را از غذاهای مناسب گیاهی دریافت و کمبودها را جبران کنی.

استقبال از شبکه‌های مجازی

با شبکه‌های اجتماعی خیلی موافق هستم چون می‌توانم بدون واسطه با مردم حرف بزنم، از آنها بشنونم و انرژی بگیرم. گرچه متاسفانه بعضی‌ها در این شبکه‌ها و هنگامی که آنها را می‌بینید، خود واقعی‌شان نیستند! ولی من فضای مجازی را دوست دارم. هرچند در فیسبوک نیستم اما صفحه اینستاگرام من کاملا فعال است؛ کامنت‌ها را می‌خوانم و از لطف مردم، انرژی خوبی می‌گیریم.

علاقه شدید به بابل

پریناز ایزدیار: سفرهای خارجی زیادی نرفته‌ام؛ شاید تنبلی کرده باشم، شاید هم فرصت نشده است اما سفرهای داخلی را خیلی دوست دارم؛ مثلا همین بابل را به‌شدت دوست دارم و یک‌جورهایی به آنجا تعصب دارم. محیط این شهر را خیلی دوست دارم و زادگاهم است.

ازدواج درست سرموقع

راستش من هم به مسائلی مانند ازدواج کردن و بچه‌دار شدن فکر می‌کنم اما تصمیم خاصی ندارم که بگویم مثلا چند سال دیگر ازدواج می‌کنم و... . این چیزها باید در زمان مناسب خودش پیش بیاید و قابل برنامه‌ریزی نیست. دلم می‌خواهد ترقی کنم و کارهای بهتر و بیشتری بازی کنم.

اصلا یک‌جورهایی به زندگی بدون بازیگری نمی‌توانم فکر کنم. اهل حساب و کتاب هم نیستم که بگویم یک بیزنس برای خودم راه می‌اندازم چراکه اصلا آدم اهل بیزنسی نیستم! ولی این را مطمئنم که از حالا به بعد اتفاق‌های خوبی برایم می‌افتد.