اشک های تلخ و غم انگیز دختر قربانی اسیدپاشی|به این دختر کمک کنید
زندگی تلخ دختر قربانی اسیدپاشی: حتی برای خرید غذا پول ندارم
یک روزنامه در گزارشی تلخ در باره یک قربانی اسیدپاشی نوشت: هشت سال است که از ماجرای اسیدپاشی به سیما افشاری میگذرد. اسیدپاشی توسط زنی به نام «پریسیما» بر صورت و بدن این دختر در یکی از پارکهای شهرستان دهدشت از توابع کهگیلویه و بویراحمد انجام شده و همین موضوع باعث میشود زندگی سیما بهطور کل نابود شود.پس از این اتفاق وحشتناک اسیدپاشی،ازدواج سیما با نامزدش منتفی میشود و دو، سه سال بعد از اسیدپاشی نیز مادر و یکی از برادران او از شدت ناراحتی فوت میکنند.
در تمام این سالها سیما تک و تنها بدون هیچ حمایتی از سوی دولت و خیرین روزها و شبها را میگذراند. او در جریان این اسیدپاشی دندانهایش را از دست داده و یکی از چشمهایش کاملا از بین رفته و اعضای صورتش نیز با اسید در هم تنیده شده است.
حالا سیما با این وضعیت بد جسمانی نه میتواند سر کار برود و نه حتی پایش را از در خانه بیرون بگذارد، البته منظور از خانه فقط یک اتاق است. وضعیت مالی سیما نیز به شدت ضعیف است طوری که حتی پولی ندارد تا هزینه خورد و خوراکش را تامین کند چه برسد به هزینه درمانش. او مانند تمام قربانیان اسیدپاشی از یاد رفته است با این تفاوت که برخی از این قربانیان به واسطه حمایتهای خانوادههایشان و برخی مسوولان دولتی توانستند عملهای مختلفی را برای روند درمانشان انجام دهند اما سیما از تمام این حمایتها بیبهره ماند و صدایش در این هشت سال به گوش هیچ احدی نرسیده است.
پریسیما؛ زنی که بر چهره و بدن این دختر اسید پاشید در حال حاضر در زندان شیراز به سر میبرد و از زندان با سیما تماس میگیرد و او را به بهانههای مختلف تهدید میکند. تنها تقاضای سیما از مسوولان دولتی و خیرین این است که او را مورد حمایت قرار دهند. در ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۳ پری سیما؛ زنی که تصور میکرد همسرش «عباس» قرار است با سیما افشاری ازدواج کند، برای او نقشه شومی کشید و سه بار به صورت و بدن سیما اسید پاشید.
با گذشت ۸ سال از این حادثه تلخ، «اعتماد» طی چندین تماس تلفنی در گفتوگو با «سیما افشاری» جزییاتی را از شرایط و اوضاع این قربانی اسیدپاشی در شهرستان دهدشت شرح میدهد.
پیشنهادهای بیشرمانه به یک قربانی اسیدپاشی
سیما در طول چندین تماسی که با او برقرار کردم از ابتدای مصاحبه تا انتهای آن مرتب گریه کرد. یادآوری آن حادثه قلبش را به درد میآورد و بدتر از آن عدم حمایت از سوی دولت و خیرین سیما را معترض کرده است. او کلماتش را اینگونه شروع میکند و میگوید: «شما اصلا نمیتوانید درک کنید که به من چه میگذرد. همان سالی که به من اسیدپاشی شد برخی افراد از خارج از کشور با من تماس گرفتند و از من خواستند که برای درمان به آنجا بروم اما خب برخی مسوولان دولتی به من گفتند که همین جا بمان، ما سعی میکنیم هزینههای درمانت را تقبل کنیم اما تا همین الان که با شما صحبت میکنم دریغ از هزار تومان. بعد از هشت ماه که من در بیمارستان تحت درمان بودم وقتی مرخص شدم انگار دیگر فراموش شدم. فقط چند باری از روزنامههای مختلف برای مصاحبه با من تماس گرفتند چه فایده مصاحبه با من را منتشر کردند اما هیچ کس صدایم را نشنید.
الان آن افرادی که به من گفتند ایران بمان کجا هستند؟! سه هفته است که غذا نخورده ام. اشتهایی هم برایم نمانده که بخواهم غذا بخورم. پس از آن حادثه دندانهایم را از دست دادم. زندگی من با این حادثه نابود شد. قبل از حادثه کارتهای عروسیام را هم پخش کرده بودم اما با این اتفاق ازدواجم بههم خورد. دو، سه سال پس از جریان اسیدپاشی مادرم از غصه من دق کرد و مُرد. چند وقت بعد از فوت مادرم هم یک شب وقتی مشغول شام خوردن بودیم برادرم سکته کرد و از دنیا رفت. بعد از مرگ برادرم به نان شبم هم محتاج شدم. هر جا هم برای کار میرفتم به خاطر چهرهام به من کار نمیدادند به آنها میگفتم شما کار میخواهید من در خانه انجام میدهم اما قبول نمیکردند.»
او در ادامه توضیح میدهد: «شما اگر میتوانید بلیت تهیه کنید و بیایید دهدشت وضعیت زندگی من را از نزدیک ببینید. تک و تنها یک اتاق اجاره کردم و در آن نشستم و فقط به در و دیوارش نگاه میکنم تا بالاخره عمرم تمام شود. جرات هم ندارم پایم را از در این اتاق بیرون بگذارم. چه جوری بهتان بگویم تا از در خانه بیرون میروم پیشنهادهای بیشرمانه در این شهرستان به من میشود. چند وقت هم هست صاحبخانه جوابم کرده است، دنبال خانه میگردم اما با پولی که دارم بدترین منطقه را به من معرفی کردند. با این پولم باید بروم منطقهای که معتادان و زنان روسپی در آن زندگی میکنند. چشمهایم هم بیناییاش را از دست داده فقط یک چشمم با درصد خیلی کمی میبیند. تا برسم به خانه و با شما صحبت کنم پایم پیچ خورد و افتادم داخل جوی آب.»
سیما درخصوص زنی که روی صورت و بدنش اسید پاشیده در ادامه میگوید: «پری سیما در زندان هم درگیری ایجاد میکند و به همین خاطر هر از گاهی زندانش را عوض میکنند و الان هم در زندان شیراز است. مرتب هم با من تماس میگیرد و تهدیدم میکند که اگر رضایت ندهی بد میبینی. دیه هم به من نمیدهد و میگوید پول ندارم. این زن از خانواده درستی نیست و قبل از من هم روی صورت یکی از اقوامشان اسید ریخته بود. پری سیما قبل از اینکه زندان برود طلاق گرفت. یک بار هم از زندان با من تماس گرفت و گفت که با یکی از زندانیها که در بند مردان است ازدواج کرده. بعد هم به من گفت؛ آزاد که شدم جشن عروسی میگیرم. تو بیا و در مراسم عروسیمان برقص.»
سیما چند ثانیهای سکوت میکند و مجدد میگوید: «شما فقط حرف زدن این زن را ببینید.»