قتل | حوادث قتل
قتل بدون دلیل دوست صمیمی | قصاص در انتظار قاتل مست
متهم میگوید دوستش را در حالت مستی کشته و نمیداند چرا چنین کاری کرده است.
قتل هولناک یک جوان. قتل آمار به نسبت بالایی دارد.قتل وحشتناک توسط رقیب. قتل به دلیل عجیبی بود. قتل راز تلخی دارد.
پسر مست که دوستش را بدون دلیل کشته است با درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. متهم که مردی جوان است وقتی در برابر قضات قرار گرفت مدعی شد مقتول مانند برادرش بود و اصلاً یادش نمیآید چرا دست به قتل زده است.
یک سال قبل مرد جوانی به نام بهرام در حالی که به شدت مضطرب بود از خانه بیرون آمد و فریاد کمک سر داد. این مرد میگفت دوستش را که مثل برادرش بود کشته است.
همسایهها بلافاصله به خانه بهرام رفتند و با پیکر نیمهجان دوست ۳۲ساله او به نام سیاوش روبهرو شدند که چاقو خورده بود و به سختی نفس میکشید. آنها خیلی زود اورژانس و پلیس را مطلع کردند.
به این ترتیب پیکر نیمهجان سیاوش با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد اما ساعتی بعد به خاطر شدت خونریزی روی تخت بیمارستان جان باخت.
بهرام که شواهد نشان میداد حالت طبیعی ندارد و مست است به قتل دوستش در حال مستی اعتراف کرد.
در حالی که پزشکی قانونی علت مرگ را اصابت چاقو به قفسه سینه اعلام کرده بود بهرام قتل را گردن گرفت و به بازسازی صحنه جرم پرداخت و پروندهاش با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای دادگاه جلسه اولیای دم خواستار قصاص شدند.
پدر قربانی گفت: پسرم و بهرام سالها با هم دوستان صمیمی بودند. آن روز پسرم برای مهمانی به خانه بهرام رفته بود اما نمیدانم چه اتفاقی میان آنها رخ داد که منجر به قتل پسرم شد. من از خون پسرم گذشت نمیکنم و برای بهرام قصاص میخواهم.
سپس بهرام در جایگاه ویژه ایستاد و در حالی که سرش را پایین انداخته بود و اشک میریخت گفت: سیاوش مانند برادرم بود. ما سالها با هم دوست بودیم و همیشه رفتوآمد داشتیم. آن شب تنها بودم و او را به خانهام دعوت کردم تا با هم مشروب بخوریم. ما مقدار زیادی مشروب خوردیم و من از حال عادی خارج شدم. نمیدانم چطور شد که با هم درگیر شدیم. من چیزی از ماجرا به خاطر ندارم؛ ولی میدانم من دوست صمیمیام را با چاقو کشتهام.
او ادامه داد: من وقتی به خودم آمدم که جلو در خانه رفته بودم و فریاد میکشیدم و از همسایهها کمک میخواستم. اتهام قتل را قبول دارم و شرمنده پدر و مادر سیاوش هستم. مستی زندگی مرا تباه کرد و حالا پشیمان هستم. میدانم اشتباه بزرگی مرتکب شدهام اما از پدر و مادر سیاوش تقاضا دارم به جوانیام رحم کنند و مرا ببخشند. آنها خودشان میدانند من سیاوش را مانند برادرم دوست داشتم.
قتل محمدعیسی یک ساله در روز تولد او به دست پدرش
در ابتدای جلسه رسیدگی به عنوان اتهامی متهم افغان دو نفر از شاکیان که در جریان درگیری خانوادگی مجروح شدند اقدام به طرح شکایت خود می کنند.یکی از این افراد که خانمی میانسال است و فرد دیگر پسر همان خانم که درگیری مرگبار در منزل آنها اتفاق افتاده بود.مادر محمدعیسی که تنها ولی دم اوست در دادگاه حضور ندارد.
پسر جوان در طرح شکایت خود می گوید:«متهم همسر دخترخاله من است.روز حادثه در خانه ما هم بحثشان شد.من خواب بودم،از صدای جیغ مادرم بیدار شدم و دیدم که متهم به نام احمد با چاقو به همسرش و مادر و پدرم حمله کرده است.من یک عصای کوهنوردی داشتم که آن را سریع برداشتم و با آن چند ضربه به سر و صورت احمد زدم تا بتوانم از خانه بیرونش کنم.در جریان درگیری او به من و مادرم و همسر خودش چاقو زد که بابت همین از او شکایت دارم.در همین درگیری هم بود که فرزند یک ساله شان به قتل رسید.»
بعد از ثبت شکایت دو شاکی حاضر در دادگاه، متهم در جایگاه دفاع قرار گرفت و در دفاع از خود به شرح حادثه پرداخت:«روز حادثه در خانه خاله خانمم که الان در دادگاه حاضر است با خانمم بحثمان شد.من با همسرم فاطمه دست به گریبان شدم و خاله اش جلو آمد.بعد هم پسرخاله همسرم با چوب به سر من زد که خون در صورتم ریخت و دیگر درست جلوی چشمم را نمی دیدم.همان موقع چاقو را به سمت همسرم پرتاب می کردم و درست متوجه نبودم که به چه قسمتی چاقو می خورد.محمد عیسی فرزند چهارم ما در آغوش مادرش بود که می خواستم او را بگیرم اما همسرم فریاد می زد و می گفت بچه ام شیر نخورده، می خواهم او را شیر بدهم.بعد همه ما راهی بیمارستان شدیم و فردای آن روز بود که فهمیدم چاقو به محمد عیسی اصابت کرده و فرزندم فوت کرد.»
متهم در حالی که به شدت ابراز ندامت می کرد و هق هق گریه امان صحبت کردن به او نمی داد ادامه داد:«من نمی خواستم فرزندم را به قتل برسانم.آن روز تولدش بود.مادرش او را لای پتو پیچیده بود و می خواست او را بخواباند.چاقو از لای پتو به بدن محمدعیسی اصابت کرده بود.بعد اهل خانه به بیمارستان رفته بودند و بچه را نزد شوهرخاله زنم گذاشته بودند.او هم متوجه چاقو خوردن محمدعیسی نشده بود و فقط می گفت بچه چشمش را باز می کرد و دوباره می خوابید.تا صبح فردا محمد عیسی چند بار غلت خورده بود و چشمانش را باز کرده بود.اگر زودتر متوجه می شدند که به او چاقو خورده شاید زنده می ماند.
قضات دادگاه برای ثبت اظهارات و شکایت مادر محمدعیسی جلسه رسیدگی را تجدید کردند.
کودک یک ساله در روز تولدش به قتل رسید
خاله مادر محمدعیسی بعد از جلسه دادگاه در توضیح علت درگیری بین پدر و مادر کودک خردسال در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت:«من خاله مادر محمدعیسی هستم.مادر او به نام فاطمه 27 سال دارد و وقتی سن و سال کمی داشت با اجبار پدرش همسر این مرد به نام احمد شد که از او حدود 35 سال بزرگتر است.احمد از همان ابتدای ازدواجش با فاطمه اعتیاد داشت و برای تامین هزینه های اعتیادش به فاطمه فشار می آورد.فاطمه کشاورزی می کرد و زحمت می کشید و شوهرش با کتک پول هایش را از او می گرفت.چند باری احمد برای ترک اعتیاد به کمپ رفته بود و مدتی قبل از حادثه هم مجددا برای ترک به کمپ رفت.فاطمه و 3 فرزندش در خانه بودند و من نمی دانستم که احمد از کمپ برگشته است.برای احوالپرسی به خانه شان رفتم که احمد را دیدم.بعد متوجه شدم که چشمان فاطمه قرمز است.آرام در گوشم گفت که دیشب احمد می خواست من را خفه کند.می گفت من امنیت جانی ندارم و می خواهم از او شکایت کنم.آن شب به کلانتری باقرشهر رفتیم و فاطمه از احمد شکایت کرد.گفت که احمد نیمه شب از کمپ آمده و می خواسته من را به زور وادار کند که برایش موادمخدر تهیه کنم.برای همین من را به شدت کتک زد و می خواست خفه ام کند.می گفت اگر تو را بکشم کسی نمی فهمد و من به دروغ به او گفتم بعد از آمدنت به خاله ام پیام دادم و گفتم که آمدیو بعد برای اینکه دست از سرم بردارد گفتم مقداری پول دارم که جایی پنهان کرده ام، بعدا به تو می دهم.»
خاله فاطمه در ادامه گفت:«وقتی احمد متوجه شد که فاطمه از او شکایت کرده به خانه ما آمد و درگیری را شروع کرد.»
قتل مرد توسط همسر در نظرآباد
سرهنگ محمد نادربیگی، رئیس پلیس آگاهی البرز گفت: اوایل دی ماه خبری مبنی بر درگیری مرگبار بین یک زوج میانسال در شهرستان نظرآباد به پلیس اعلام و بلافاصله عوامل پلیس آگاهی این شهرستان برای بررسی موضوع به محل حادثه اعزام شدند. بررسی و تحقیقات کارآگاهان حاکی از این بود که در این درگیری یک خانم ۵۲ ساله اقدام به قتل همسر خود کرده و سپس به وسیله دارو قصد خودکشی داشته که با ورود خانوادهاش و پلیس به موضوع، از این اقدام پیشگیری شده است.
رئیس پلیس آگاهی البرز با بیان اینکه اطرافیان این زوج بیان داشتهاند که قاتل و مقتول به مدت طولانی با یکدیگر اختلاف داشته و دائم در حال مشاجره بودند، اضافه کرد: با حضور عوامل اورژانس قاتل برای مداوا به مراکز درمانی منتقل شد.
سرهنگ نادربیگی در پایان خاطرنشان کرد حل مسائل خانوادگی با کمک گرفتن از مشاوران و روانشناسان از وقوع جنایات و حوادث تلخ این چنین پیشگیری میکند
قتل یک زن در جاده علی آباد
ساعت 9:45 صبح سهشنبه 6 دی راننده یک خودروی عبوری هنگامی که از جاده منتهی به علیآباد میگذشت متوجه جسد زنی عریان در کنار جاده شد. وی بلافاصله با پلیس تماس گرفت و لحظاتی بعد بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند.
آنها با حضور در محل با جسد زنی حدوداً 45 ساله در حالی که صورتش متلاشی شده بود، مواجه شدند . بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت که عامل جنایت برای از بین بردن هویت مقتول چنین کاری کرده است.
متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را چند ساعت قبل از کشف جسد اعلام کردند. به دستور بازپرس جنایی، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
همچنین تحقیقات برای بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف و بررسی پرونده افراد گمشده در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت تا هویت مقتول و ردی از عامل یا عاملان جنایت به دست آید.
قتل هولناک همسر با شال
مرد جنایتکار که پس از قتل همسرش، جسد او را در بیابانهای خارج شهر رها کرده و با داستانسرایی قصد گمراه کردن پلیس را داشت در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد.
رسیدگی به این پرونده از اردیبهشت سال گذشته با گزارش مرد جوانی که مدعی بود همسرش ناپدید شده آغاز شد
وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: مثل همیشه صبح برای رفتن به محل کارم از خانه خارج شدم، اما وقتی چند ساعت بعد با تلفن خانه و تلفن همراه همسرم تماس گرفتم و جواب نداد نگران شدم.
هر جا که احتمال میدادم رفته باشد سر زدم و با همه آشنایان و دوستانمان تماس گرفتم، اما خبری از همسرم نبود تا اینکه تصمیم گرفتم از پلیس کمک بگیرم.
در ادامه مأموران تحقیقات خود را برای یافتن زن جوان پی گرفتند و مشخص شد مردجوان واقعیتی را پنهان میکند. از این رو وی تحت بازجوییهای تخصصی قرار گرفت و در نهایت به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح ماجرا گفت: چند ماهی بود که به همسرم مشکوک شده بودم و فکر میکردم که با شخصی رابطه پنهانی دارد.
بارها تهدیدش کردم و گفتم که اگر شکم به یقین تبدیل شود تو را خواهم کشت، اما او در رفتارهایش تغییری ایجاد نکرد تا اینکه روز حادثه بازهم سر همین موضوع درگیر شدیم و با شالی که دور گردنش بود او را خفه کردم. اما بعد نمیدانستم جسدش را چه کار کنم. در نهایت تصمیم گرفتم او را مثله کنم و در کیسههایی بگذارم. بعد جسدش را به حواشی شهر سمنان بردم و در چالهای انداختم. وقتی به خانه برگشتم تصمیم گرفتم با قصهپردازی خودم را بیخبر نشان دهم و موضوع ناپدید شدن او را مطرح کردم. با خانواده و چند نفری هم تماس گرفتم و پیگیرش شدم تا کسی شک نکند.
پس از اعترافهای صریح متهم، مأموران به محلی که او اعلام کرده بود رفتند و جسد مثله شده همسرش را پیدا کردند. با تکمیل تحقیقات و گزارش پلیس و همینطور اعترافهای صریح متهم، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای این جلسه اولیای دم برای دامادشان درخواست قصاص کردند و پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من نمیخواستم همسرم را به قتل برسانم. به رفتارهای او مشکوک شده بودم و تصور میکردم همسرم کارهای اشتباهی انجام میدهد.
آخرین بار وقتی با او سر همین موضوع بحث کردیم متوجه شدم نمیخواهد زیر بار اشتباهاتش برود به همین خاطر باهم درگیر شدیم و در یک لحظه از شدت عصبانیت نتوانستم خودم را کنترل کنم و او را خفه کردم. اما خیلی زود پشیمان شدم، حالا هم از خانواده همسرم شرمندهام و درخواست دارم مرا ببخشند.
پس از اظهارات متهم و وکیل او، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
قتل مرد بستنی فروش توسط فیلمبرداران بلاگر معروف در قلهک
رکنا|بلاگر معروف برای تبلیغ یک بستنی فروشی به قلهک رفت که فیلمبردارانش صاحب مغازه را کشت.
ساعت 2 بامداد 21 آذر، مرگ مرد 36 سالهای در بیمارستانی در محدوده قلهک به بازپرس محمد حسین زارعی اعلام شد.
به دستور بازپرس جنایی تحقیقات آغاز شد بررسیها اولیه حکایت از آن داشت که مرد جوان بستنی فروش بوده و در یک درگیری از ناحیه گردن مصدوم شده و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده است.
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت در ادامه تحقیقات راهی محل جنایت که مقابل مغازه بستنیفروشی مقتول بود، شدند.
در تحقیقات میدانی یکی از شاهدان گفت: مقتول قصد داشت برای بستنی فروشیاش تبلیغ کند و به همین دلیل از یک بلاگر در اینستاگرام خواست برای ساخت یک کلیپ تبلیغاتی همراه گروهش به آنجا بیایند.
تصویربرداری ساعتی طول کشید. زمانی که کارشان تمام شد، مقتول از بلاگر معروف خواست تا با او عکس بیندازد و فیلم بگیرند تا در صفحه اینستاگرام خودش نیز این تصاویر را منتشر و در آنجا هم تبلیغ کند. اما تیم تبلیغاتی به این موضوع اعتراض کردند و سر همین مسأله باهم دعوایشان شد. نمیدانم چه شد که ناگهان یکی از سه تصویربردار با چاقو به گردن مرد بستنیفروش ضربه زد و سپس سوار بر خودروشان متواری شدند.
بهدنبال این حادثه، بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی پایتخت دستور شناسایی و دستگیری متهمان فراری را صادر کرد.
قتل عجیب دانشجوی نخبه شریف
پرونده جوان نخبه شیمی که به اتهام قتل دوستش محاکمه و به پرداخت دیه محکوم شده بود با اعتراض اولیای دم به حکم از سوی دیوان عالی کشور به شعبه همعرض فرستاده شد.
این پسر جوان که دانشجوی دکترای دانشگاه شریف بود از خرداد سال 99 به اتهام قتل دوستش بازداشت شد. در ادامه مشخص شد مقتول به نام پرهام نیز از نخبههای دانشگاهی و دارنده مدال المپیاد شیمی در دوره دبیرستان و بورسیه یکی از دانشگاههای امریکا بوده است.
متهم در بازجوییها عنوان کرد: من و پرهام از 14 سالگی باهم دوست بودیم تا اینکه متوجه شدم او در یکی از دانشگاههای امریکا پذیرش شده و بزودی از ایران میرود. به همین خاطر تصمیم گرفتم او را به خانهام دعوت کنم. پس از اینکه به خانهام آمد با هم الکل مصرف کردیم. من یک محلول شیمیایی را که دستساز خودم بود و در آن از کلروفرم استفاده شده بود همیشه در یخچال خانهام داشتم و کمی از آن میخوردم آن روز پرهام سر یخچال رفته و به تصور اینکه آبمیوه است آن را خورده بود من خودم سالها آن محلول را به خاطر اعتیادی که به آن داشتم میخوردم اما پرهام با خوردن آن حالش
بد شد و روی زمین افتاد و وقتی با اورژانس تماس گرفتم دیگر کار از کار گذشته بود. باور کنید من قصدی برای آسیب زدن به او نداشتم.
کارشناسان پزشکی قانونی نیز بعد از معاینات لازم و سم شناسی اعلام کردند: «علت مرگ مصرف کلروفرم و ماده کشنده دیگر و همچنین خفگی ناشی از آن بوده است.»
پس از اظهارات متهم و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.در آغاز جلسه وکیل خانواده پرهام از طرف اولیای دم درخواست قصاص کرد.در ادامه متهم به جایگاه رفت و با رد اتهامش عنوان کرد: من دوستم را نکشتم. آن شب اگر میدیدم که سر یخچال رفته نمیگذاشتم آن محلول را بخورد.
پس از اظهارات متهم قضات وارد شور شدند و وی را از اتهام قتل عمدی تبرئه و به خاطر قتل شبه عمد به پرداخت دیه محکوم کردند که این حکم با اعتراض اولیای دم همراه شد و قضات دیوانعالی کشور پس از بررسی مدارک حکم را تأیید نکردند و دستور رسیدگی به پرونده در شعبه هم عرض را صادر کردند. این بار پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه وکیل اولیای دم به جایگاه رفت و گفت: در این پرونده فقط بحث خوردن اتفاقی یک محلول نیست. گزارش تیم اورژانس نشان میدهد که پرهام در حالی داخل پتو بوده که پاهایش هم با چسب بسته شده و این نشان میدهد متهم قصد داشته مقتول را از خانه به بیرون منتقل کند. متهم قبل از دعوت مقتول خانه پدریاش را خالی کرده بود که نشان میدهد او از قبل تصمیم به انجام این جنایت گرفته بود. جناب قاضی! ماده کلروفرم آنقدر خطرناک است که صنعت دارویی آن را از ترکیبات داروها حذف کرده است. اما متهم با آگاهی کامل از خطرات و تبعات مصرف این ماده بدون هشدار به مقتول باعث مرگ او شده است.
بعد از آن پدر پرهام به جایگاه رفت و گفت: 2 هفته مانده بود که پسرم برای ادامه تحصیل به امریکا برود. دوربینهای مداربسته محل جنایت همزمان با این ماجرا قطع شده و من میخواهم علت این موضوع را بدانم. من برای متهم درخواست قصاص دارم.سپس متهم به جایگاه رفت و بازهم اتهام قتل عمد را نپذیرفت و اظهاراتش در مراحل بازجویی را تکرار کرد.پس از آن قاضی از متهم سؤال کرد مقداری که قربانی از محلول خورد چقدر بوده؟متهم گفت: آن لحظه برای خریدن سیگار به مغازه سر خیابان رفته بودم و وقتی برگشتم متوجه شدم او حدود۱۰ سی سی از محلول را خورده است. بعد از آن چند دقیقهای به سؤالات درسی که یکی از دوستانش فرستاده بود پاسخ داد و دقایقی بعد حالش بد شد و روی زمین افتاد.
قاضی پرسید: خودت چقدر مصرف میکردی؟
متهم جواب داد: من به اندازهای که حالت مستی بگیرم میخوردم.
قاضی سؤال کرد: چرا پاهای دوستت را بسته بودی و چرا داخل پتو بود؟
متهم گفت: به خاطر اینکه وقتی پرهام روی زمین افتاد لرز داشت و پتو را دورش پیچیدم بعد دیدم پاهایش اختیار ندارد و میپرد به همین خاطر پاهایش را با چسب بستم تا بتوانم او را سوار ماشین کنم و به بیمارستان ببرم. اگر قصد کشتن او را داشتم میتوانستم قبل از رسیدن اورژانس چسبها را بردارم من قصدی برای کشتن دوستم نداشتم.
با پایان اظهارات متهم وکیل او گفت: موکلم انگیزهای برای قتل نداشته و مقدار کمی از ماده کشنده در معده قربانی پیدا شده است.در پایان قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
جزئیات جدید قتل زن جوان
با ورود تیم جنایی به این آپارتمان در تهران، با جسد زن جوان در اتاق خواب در حالی مواجه شدند که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود. متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را حدود ساعت 4 صبح همان روز اعلام کردند.
بهدنبال کشف جسد زن جوان هویت مقتول بهدست آمد. تحقیقات نشان میداد که فرنگیس زنی 35 ساله ساکن یکی از شهرهای جنوبی کشور بوده که بهخاطر اعتیاد از همسرش جدا شده و حدود یک سال قبل برای کار به تهران آمده و به عنوان مربی در یک آموزشگاه مشغول به کار شده بود.
هنوز ساعاتی از کشف جسد زن جوان نگذشته بود که خانواده فرنگیس به تهران آمده و از ربوده شدن دخترشان خبر دادند.
آنها که از قتل وی بیاطلاع بودند گفتند: چندین پیام از تلفن همراه دخترمان دریافت کردیم مبنی بر اینکه او را ربودهاند و برای آزادیاش باید پولی به حسابش واریز کنیم. فرنگیس به غیر از ما به چند نفر از دوستانش هم چنین پیامکی ارسال کرده بود. با تلفن همراه دخترم تماس گرفتیم اما پاسخ نداد. ما که نگران فرنگیس شده بودیم، راهی تهران شده و به محل زندگیاش رفتیم اما به ما گفتند که چند روزی است از او خبری ندارند. پیامکها از یک طرف و ناپدید شدن او از سوی دیگر ما را نگران کرده و باعث شد که به پلیس خبر دهیم.
با شکایت خانواده فرنگیس، مشخص شد که عامل جنایت، پس از قتل، تلفن همراه او را ربوده و سعی داشته با ارسال چنین پیامکهایی از خانواده و دوستان مقتول پول بگیرد.
روایت دستگیری قاتل
گفتوگو با متهم
با مقتول چطور آشنا شدی؟
پس چرا او را به قتل رساندی؟
4 سال قبل غیرقانونی وارد ایران شدم و به عنوان سرایدار و نگهبان کار میکردم. بعد از آشنایی با فرنگیس از آنجایی که من نمیتوانستم حساب بانکی داشته باشم، از او خواستم که دستمزد و حقوقم را به حساب خودش واریز کند. با خودم گفتم پولها دست او باشد امنتر است.
چقدر پول بود؟
حدود 100 میلیون تومان. روز حادثه او را به خانهای که اجاره کرده بودم بردم و گفتم پولم را برگردان. اما فرنگیس مدعی شد که هیچ پولی دست او ندارم. آن شب دعوایمان بالا گرفت و تا نیمههای شب ادامه داشت.
عصبانی شده بودم و ناگهان با چاقو به او ضربه زدم به خودم که آمدم با جسد فرنگیس داخل اتاق خواب مواجه شدم. ترسیده بودم و گوشی تلفن همراهش را سرقت کرده و از آنجا متواری شدم. از ترس اینکه پلیس ردم را شناسایی کند، حتی محل کارم را ترک کردم اما در نهایت دستگیر شدم.