اخبار حوادث|قتل
راز قتل یک متهم با پابند الکترونیک در استخر خصوصی
راز قتل یک مرد در استخر با پابند الکترونیک
قتل دلخراش همه را شوکه کرد.قتل مقوله ترسناک و عجیبی است.قتل آدمی را نابود و خانواده ایی را عزادار میکند.قتل جنبه های مختلفی دارد.قتل هر روز در عین ناباوری بیشتر می شود
مرگ یا قتل مشکوک در استخر شهرک غرب
با مرگ مشکوک مرد جوان در یک استخر در شهرک غرب تحقیقات توسط بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جرائم جنایی کلید زده شد.
بعد از ظهر سهشنبه 31 خرداد ماه، گزارش کشف جسد مرد جوانی در یک استخر توسط خانوادهاش در منطقه شهرک غرب به مرکز فوریتهای پلیسی 110 گزارش داده شد.
با اعلام این خبر، ماموران کلانتری 134 شهرک قدس و تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی با هماهنگی محمد وهابی بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جرائمجنایی راهی محل حادثه شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.
تیم جنایی پس از ورود به خانه با جسد مرد حدودا 45 سالهای مواجه شدند که در استخر به طرز مشکوکی فوت کرده بود و ماموران در ادامه موفق به کشف داروی بیهوشی در نزدیکی محل حادثه شدند.
بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت، متوفی محکوم به حبس سامانه الکترونیک (پابند الکتریکی) بوده که در استخر به کام مرگ فرو رفته است. در ادامه تیم جنایی یک فرد را در خصوص این حادثه بازداشت کردند که وی پس از تحقیقات ابتدایی با انجام سیرمراحل قانونی آزاد شد.با دستور محمد وهابی بازپرس ویژه قتل شعبه دوم دادسرای امور جرائمجنایی جسد مقتول برای بررسیهای بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شده است و تحقیقات در رابطه با این پرونده ادامه دارد.
راز قتل لو رفتن رابطه پنهانی بود
همسر و مرد مورد علاقهاش هر دو کارگر بودند و در شیفتهایی که یکی مشغول به کار و دیگری بیکار بود، با مرتضی همراه میشد تا از زندگی مشترکش فاصله بگیرد و وارد دنیایی به ظاهر عاشقانه شود که دنیای پوچ بیش نبود. این ارتباط البته یک بار با حضور مرتضی در کنار منیره در خانه، برملا شد و این رابطه ۲ سال و نیم قطع شد.
منیره که برخوردهای همسر و پدرش را پیشبینی میکرد، پیگیر این ارتباط نبود و سیم کارتی که با مرتضی در ارتباط بود را شکست اما مرتضی دست بردار نبود. بعد از این مدت دوباره سر و کلهاش پیدا شد. منیره اصرار به پایان ارتباط داشت و مرتضی مصر به ادامه آن بود اما دوباره لغزش منیره شروع شد. و این بار دختر و پسر نوجوانش در جریان این رابطه قرار گرفتند.
اما ترس از برملا شدن این رابطه شوم باعث شد که این بار کمی تأمل کند و بر سر اتمام رابطه، وارد بحث شود. این را محتوای پیامکهایی که بازپرس ویژه قتل در اختیار داشت، نشان میدهد.
پیشنهاد قتل شوهر
سرانجام رابطه به تصمیم به فرار ختم شد. دخترش هم از رفتارها و آسیبهای جسمی و روحی که از پدر میدید، رنج میبرد و قصد فرار از خانه را داشت. منیره فرزندانش را بسیار دوست داشت و حاضر به فرار با مرتضی نشد تا اینکه مرتضی نقشه قتل همسر منیره را کشید.
در پیامهایی که بین آنها رد و بدل شده، منیره از انجام این کار اظهار ناتوانی کرده اما مرتضی اصرار داشته که کار سختی نیست و او میتواند تنها نظاره گر باشد و کار را خودش انجام میدهد فقط از منیره میخواهد که شب چند قرص خواب آور داخل غذای همسرش بیندازد.
منیره داروها را تهیه میکند اما با سرچ در گوگل متوجه میشود که این قرصها تأثیر چندانی بر بیهوشی ندارد، موضوع را با مرتضی در میان میگذارد و او هم داروهای جدیدی تهیه کرده و به منیره میرساند.
شوهر منیره شب غذایش را همراه با داروهای خواب آور حل شده، میخورد اما همانطور که منیره حدس زده بود چندان بیهوش نمیشود. از این رو صبح که مرتضی وارد خانه میشود با وی گلاویز میشود.
پیامک در صحنه قتل
مرتضی طی پیامکی از منیره میخواهد که طناب را به دستش برساند، منیره برای مرتضی طناب میرساند و قاتل طناب را دور گردن او میپیچد و خفهاش میکند. جسد را به بیابانهای اطراف شهر میبرند و میسوزانند. پرونده جنایی با اعلام مفقود شدن همسر تشکیل میشود. اولین مظنونها اهالی خانه بویژه همسرش هستند و طولی نمیکشد که این نقشه بر ملا شده و منیره و مرتضی دستگیر میشوند.
گردن گرفتن قتل
منیره با تصوری که از عشق مرتضی به خودش داشته، قتل را گردن میگیرد. بازجوییها ادامه مییابد اما بررسی پیامکها بویژه پیامک مربوط به آوردن طناب برای مرتضی نشان میدهد که منیره در صحنه حضور نداشته است. دوری فرزندان و واقع بینی منیره بعد از گذراندن مدتی محکومیت در زندان یزد، او را به اقرار وا میدارد و طی نامهای به بازپرس قتل ماجرا را بیان میکند و در پایان تأکید میکند که در انداختن طناب به گردن همسر و خفه کردن او نقشی نداشته است.
پرونده وارد فاز جدیدی میشود. حمیدرضا جلیلی، بازپرس ویژه قتل او را به دادسرا فرا میخواند. زن جوان اما رنجور با دست بند وارد اتاق بازرس میشود و لب به اقرار میگشاید. بر لبش خندههای تلخی است که با یادآوری اتفاقات باز هم نمایان میشود. بااجازه بازپرس وارد زندگی شخصیاش میشوم و منیره نیز اجازه میدهد که پرونده را بازتر و رسانهای کنیم.
نشستن اجباری پای سفره عقد
۱۶ سال مرا کشت. کارگر یکی از کارخانههای یزد بود و همه زندگیاش بجز ساعاتی که در محل کار بود، به مشاجره، بحث و کتک زدن من و فرزندانم سپری میشد. ۱۹ سال داشتم که به اصرار پدرم با فردی ازدواج کردم که ۱۱ سال از خودم بزرگتر بود. هم از اقوام و هم از دوستان نزدیک برادرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت و حتی از نوه عمویم که در خانه ما خیاطی یاد میگرفت، خوشش میآمد و بارها اقرار کرده بود، عاشقش است.
نمی دانم چطور شد که پدرم اصرار به ازدواج ما داشت. وقتی با مقاومت من روبهرو شد به من اتهام زدند که با کسی رابطه دارم اما این موضوع در خانه ما تکراری بود. خواهرم که ۵/۵ سال از من بزرگتر است هم به همین شیوه قربانی ازدواج اجباری شده بود. برادر دیگرم هم که ۳ سال از من بزرگتر است با همین رفتارهای پدرم، بعد از ازدواج با دخترخالهام مجبور به طلاق وی و ازدواج مجدد با دختری شد که پدرم برایش انتخاب کرد.
این اتفاقات حتی مادرم را به خودکشی واداشت که ناموفق بود اما رفتارهای پدرم که راننده بیابان بود، تغییری نداشت. گفته بود که این تصمیم آخر اوست وگرنه به زور وارد عمل میشود. شناسنامهام را برای تعیین آزمایش و قرار عقد به دفترخانه ازدواج داده بود.
چشمم را که باز کردم دیدم به ازدواج مردی درآمدهام که هیچ علاقهای به وی ندارم اما با این حال تلاش کردم که با جبر روزگار کنار بیایم و زندگیام را بسازم. خیاط ماهری بودم و درآمد خوبی داشتم، برخوردهای همسر از لحاظ جسمی و روحی باعث میشد که بیشترین ساعات روز را در اتاق بالای خانه به خیاطی مشغول باشم.
از طرف دیگر فحاشیها و کتک زدنهای شوهرم من و فرزندانم را عاصی کرده بود و من برای اینکه کمتر در معرض برخورد با او قرار بگیرم بیشتر خیاطی میکردم و حتی سرویس مدرسه را نیز به عهده گرفتم.
در این بین، زمانی که برای تعمیر ماشینم به یک تعمیرگاه مراجعه کردم، با مرتضی آشنا شده و با لغزشی که داشتم، با وی وارد رابطه شدم.
اینها گفتههای منیره از شروع رابطهای به ظاهر عاشقانه اما گناه آلود و فرصت طلبانه است که به پشت میلههای زندان ختم شد. این ارتباط ۸ ماهی با گشت وگذار در شهر با خودرو ادامه داشت و سرانجام به رفت و آمد به خانه منیره ختم شد.
اما وارد شدن مرتضی به حریم خانه منیره، روند تلختری به این رابطه بخشید. روزی که همسر منیره با ورود به خانه، مرد دیگری را در خانه خود مشاهده کرد، منیره مرگ را در پیش روی خود دید.
همه کمک کردند تا شوهرش تصور رابطه بین منیره و مرتضی را از سر بیرون کند و منیره رابطهاش را قطع کرد.
شروع مجدد رابطه با تداوم کمبودها
اما مجدد این رابطه آغاز شد که سرانجامی جز پشیمانی و برملا شدن رابطه به ظاهر عاشقانه اما پوچ نداشت. بازپرس قتل ماجرا را از ابتدای ارتباطهای منیره و مرتضی دنبال کرده بود و همه بر اصرار مرتضی به ادامه رابطه و تأکید منیره به پایان دادن آن ختم میشد.
عشق دوم مرتضی
نقشه قتل را مرتضی کشید؛ همانطور که ۳ روز بعد از قتل همسر منیره، برای قتل شوهر یکی دیگر از طعمههای روابط به ظاهر عاطفی خود نقشه کشیده بود. منیره آن زن را میشناخت و نامش را از مرتضی شنیده بود و با این پاسخ مواجه شده بود که با محکم شدن رابطهشان، او را دست به سر خواهد کرد اما با شنیدن متن پیامک برق از سرش پرید.
در این پیامک مرتضی به زن آسیب دیده دیگری تأکید کرده بود که برای تداوم رابطه باید همسرش را از سر راه بردارد و با هم فرار کنند. همان ادعایی که برای ادامه رابطه با منیره داشت.
جلوگیری از دیدار فرزندان مقتول با مادرشان
از بهمن ماه سال گذشته دستگیر شدم. هر چهارشنبه منتظر دیدار فرزندانم هستم اما خانواده همسرم از ملاقات فرزندانم جلوگیری میکنند و حتی ارتباط تلفنی کوتاهی هم که با آنها دارم تحت کنترل است و به فحاشی خانواده او ختم میشود.
پدرم بارها و بارها به من سر میزند و با اظهار پشیمانی که در چشمانش موج میزند جویای احوالم هست و اینکه تلاش میکند از زندان آزاد شوم اما نمیداند که این وضعیت بیشتر نتیجه همان رفتارهایی است که در گذشته داشته است.
جزئیات وقوع قتلها در استان یزد
بازپرس ویژه قتل، منیره را به بیرون راهنمایی میکند و درباره آسیبهایی که جدا از رابطه نامشروع، منیره را به این وضعیت رسانده است، حرف میزند.
حمیدرضا جلیلی همه این مشکلات را ناشی از تغییرات فرهنگی میداند و میگوید: بازه سنی قاتلانی که در یزد زندانی هستند بین ۲۰ تا ۴۰ سال است. البته قاتل زن کمتر داریم و بیشتر همدست هستند و قتل را مرد دیگری مرتکب شده است.
وی با تأکید بر اینکه یک سوم از قتلهایی که در یزد روی میدهد مربوط به اتباع بیگانه، یک سوم مهاجران و یک سوم یزدیها هستند، میافزاید: بیشتر قتلهایی که در استان وقوع مییابد از نوع هیجانی و فاقد برنامهریزی قبلی است.
وی میگوید: پروندههای مربوط به قتل با نقشه قبلی در استان کم داریم و بیشتر قتلها بر اثر هیجانهای ناشی از مشکلات اقتصادی و روانی است که بر افراد وارد شده است.
بازرس ویژه قتل میافزاید: ارتکاب قتل در استان یزد نسبت به جمعیت این شهر در کشور چندان وخیم نیست اما روند صعودی دارد و این نشأت گرفته از مشکلات فرهنگی، اقتصادی و مشکلات ناشی از بروز کرونا و عدم استفاده درست از فضای مجازی است.
وی تأکید کرد عدم داشتن مهارت زندگی، کمبود محبت و نبود ارتباط صحیح از سوی زوجین، فضا را برای برقراری ارتباطاتی که با محبت همراه است، هموار میکند و به اینجا ختم میشود.
بازپرس ویژه قتل تضاد فرهنگی را یکی از دلایل بروز بزهها از جمله قتل عنوان میکند و میافزاید: زمانی که با حضور مهاجران، فرهنگ یزد مغلوب فرهنگ آنها شده است، زمینه برای وقوع برخی جرایم رو به افزایش است.
سخن آخر....
اکنون حضور چندین ماهه منیره در زندان مرکزی یزد، نتیجه این ارتباط نادرستی است که ریشههای آن از اصرار خانواده به ازدواج اجباری، بیماری روانی همسر و عدم پذیرفتن درمان، کمبود محبت و آزارهای جسمی و روحی در اثر نبود مهارتهای زندگی و در نهایت دردام افتادن است.
بررسی و پژوهش همه جانبه درباره این موضوع وظیفه کارشناسان، متولیان امر و متخصصان است اما اگر منیره در خانه احساس امنیت میکرد و تحت اجبار قرار نمیگرفت، قطعاً الان در زندان نبود.
قتل مرد جوان به دستور همسرش
رسیدگی به این پرونده مخوف در یکی از روزهای گرم شهریور سال۹۸ شروع شد. زنی سراسیمه به یکی از کلانتریهای کرج رفت و مدعی شد شوهرش سعید ۳۹ساله که دیروز خانه را برای کار ترک کرده بود، برنگشته و دیگر خبری از او ندارد. این جمله کافی بود تا تیمی از کارآگاهان جنایی برای کشف راز این پرونده تشکیل شود.
در نخستین گام افسر پرونده برای کشف سرنخی تازه دستور داد مکالمات و تماسهای زن جوان به نام مهری ۳۴ساله تحت کنترل قرار گیرد. با کنترل تماسهای تلفنی مهری بود که کارآگاهان دریافتند این زن با مرد غریبهای به نام ناصر رابطه مخفیانهای دارد. بنابراین ناصر به آگاهی منتقل شد و در تحقیقات بعدی مشخص شد که وی آخرین فردی بوده که قبل از ناپدید شدن سعید با او در تماس بوده است.
بازجوییهای فنی ادامه پیدا کرد و سرانجام ناصر در اظهاراتش به رابطه مخفیانه با مهری اعتراف کرد؛ اعترافی که راز یک جنایت مرموز را نشان میداد.
ناصر در جریان اعترافهای تکاندهنده به رابطه نامشروع مخفیانهاش با مهری اشاره کرد و گفت: مدتی بود که با مهری رابطه داشتم و بعد از رابطههای مکرر بود که شیفته او شدم و این شیفتگی به حدی رسید که دلباخته هم شدیم و برای دیدن همدیگر لحظهشماری میکردیم. مهری در ملاقاتهایی که باهم داشتیم، بارها گفته بود که شوهرش را دوست ندارد و او را آزار میدهد.