قتل | اخبار حوادث | قتلهای محفلی کرمان
شلیک به قصاب شیطان صفت توسط قاضی ایرانی در دادگاه | قاتل گوشت بدن زن بیچاره را در چرخ گوشت چرخ کرد! + فیلم دردناک
پروندههای جنایی زیادی هستند که میتوانند احساسات شما را تحت تاثیر قرار دهند. اما این پرونده جنایی چنان دردناک است که قاضی در همان دادگاه با شلیک گلوله متهم را به سزای عمل خود رساند.
قتل دلخراش همه را شوکه کرد.قتل مقوله ترسناک و عجیبی است.قتل آدمی را نابود و خانواده ایی را عزادار میکند.قتل جنبه های مختلفی دارد.قتل هر روز در عین ناباوری بیشتر می شود.
شلیک به قصاب شیطان صفت توسط قاضی ایرانی در دادگاه
پروندههای جنایی زیادی هستند که میتوانند احساسات شما را تحت تاثیر قرار دهند. اما این پرونده جنایی چنان دردناک است که قاضی در همان دادگاه با شلیک گلوله متهم را به سزای عمل خود رساند.
سال ها قبل زنده یاد قاضی جواد اسماعیلی خاطره پرونده جنایی هولناکی را در جمع خبرنگاران بازگو کرد که در این گزارش آن را بازخوانی می کنیم.
ماجرا سال ها قبل اتفاق افتاده بود. رسیدگی به این پرونده از زمانی آغاز شد که چند تکنسین رادیولوژی در سطل زباله مقابل یک قصابی، متوجه چند استخوان شدند که حدس زدند متعلق به انسان باشند و پلیس را در جریان قرار دادند.
ماموران پلیس موضوع را از قصاب پیگیری کردند و او گفت این استخوان ها برای گوسفند است و مطابق کار هر روز، بعد از پاک کردن گوشت گوسفند استخوان هایش را در سطل ریخته است.
اما از آن جایی که در همان محل یک زن جوان یکباره ناپدید شده بود، قصاب به عنوان مظنون پرونده بازداشت شد و استخوان ها برای آزمایش به پزشکی قانونی فرستاده و مشخص شد که متعلق به انسان و زن است.
اعتراف هولناک قصاب به قتل و تجاوز
مرد قصاب که راه گریزی نداشت به ناچار لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت هولناک خود برداشت.
او در اعترافات خود گفت: «مدتی قبل این زن جوان به مغازه من آمد. او می گفت شوهرش بیمار است و فقیر هستند و از من تقاضای خرید نسیه گوشت کرد و من هم قبول کردم. اما مدتی بعد به من گفت مقداری آشغال گوشت به او بدهم و گاهی پیش می آمد که برای گرفتن آشغال گوشت به مغازه مراجعه می کرد. گاهی با خودم فکر می کردم که به او پیشنهاد بی شرمانه بدهم اما او به حدی نجیب بود که نمی توانستم چنین کلامی بر زبان بیاورم.»
بالاخره یک روز مرد قصاب نیت پلید خود را عملی کرد.
بی اعتنا به التماس زن جوان به او تجاوز کردم
مرد شیطان صفت در ادامه گفت: «یک روز وقتی زن جوان برای گرفتن آشغال گوشت به مغازه من آمد، درگیری کاری را بهانه کردم و به او گفتم که خودش از پشت یخچال آشغال گوشت را بردارد. زمانی که او سمت یخچال رفت من در مغازه را بستم و به او تعرض کردم. او التماس می کرد و می گفت که زن آبرو دار و مومنه ای است. می گفت اگر می خواستم تن به خفت بدهم آشغال گوشت نمی گرفتم من شوهرم را دوست دارم اما من این قدر اسیر وسوسه شیطان بودم که به او اعتنایی نکردم و او را مورد تجاوز جنسی قرار دادم.»
چرخ کردن گوشت بدن مقتول در چرخ گوشت
مرد قصاب در مورد شیوه هولناک خود برای از بین بردن جسد مقتول گفت: «بعد از تجاوز جنسی به زن جوان برای اینکه راه شکایت بسته شود و راز تجاوز را فاش نکند، او را به قتل رساندم. بعد گوشت بدنش را از استخوان جدا کردم و در چرخ گوشت ریختم. گوشت های چرخ شده را بسته بندی کردم و در اطراف شهر رها کردم.»
با اعترافات هولناک مرد قصاب پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارجاع شد.
قصاص در دادگاه اجرا شد
روز دادگاه فرا رسید و اولیای دم پرونده و متهم در دادگاه حاضر شدند. متهم بار دیگر اعترافات هولناک خود را مطرح کرد. قاضی با دیدن خانواده زن جوان که افراد فقیر اما نجیبی بودند و با شنیدن روایت دردناک جنایت از زبان متهم، چنان منقلب شد که اسلحه را از کشوی خود بیرون کشید و با شلیک گلوله متهم را در دادگاه به سزای عملش رساند.
جزییات بیشتر را در این ویدئو ببینید.
قتل فجیع مرد جوان با ضربات چاقو در سعادت آباد
سه شنبه شانزدهم اردیبهشت ماه، پرسنل انتظامات بیمارستان شهید مدرس، مرگ مشکوک مرد جوان اهل کشور افغانستان را روی تخت بخش مراقبتهای ویژه این مرکز درمانی به پلیس گزارش کردند.
با اعلام این خبر، ماموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس، تیمی زبده از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، کارشناسان تیم تشخیص هویت و متخصصان پزشکی قانونی به همراه قاضی محمد رضا صاحبجمعی؛ بازپرس ویژه قتل عمد شعبه ششم دادسرای امور جنایی، راهی محل حادثه شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.
تیم جنایی در سردخانه بیمارستان شهید مدرس با جسد مرد جوانی مواجه شدند که هدف ضربه چاقو از ناحیه پا قرار گرفته و به قتل رسیده بود؛ بررسیهای اولیه نیز نشان میداد، مقتول زبالهگرد بوده و توسط دوستانش در تاریخ پانزدهم خرداد ماه به این مرکز درمانی منتقل شده اما اقدامات کادر پزشکی فایدهای نداشته و او نهایتا فوت کرده است.
بدین ترتیب یکی از دوستان مقتول هدف تحقیقات قرار گرفت و به تیم جنایی گفت: مقتول از دوستانم بود اما نمیدانم چه بلایی سرش آمده است؛ چند روز قبل در محله سعادتآباد مشغول زبالهگردی بودیم که ناگهان مشاهده کردیم دوستم از ناحیه پا زخمی شده و خونریزی شدیدی دارد به همینخاطر او را سریعا به بیمارستان آوردیم.
پس از پایان تحقیقات میدانی در بیمارستان و صحنه قتل در محله سعادتآباد، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی ماموریت یافتند تا با بازبینی دوربینهای مداربسته و اقدامات اطلاعاتی درباره این جنایت هولناک تحقیق و هویت قاتل را شناسایی کنند.
با دستور قاضی صاحبجمعی از شعبه ششم دادسرای امور جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیقتر به پزشکی قانونی منتقل شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی برای دستگیری عامل این جنایت ادامه دارد.
قتل در مثلث عشقی زن شوهردار با مرد شیطان صفت
منیر صدایش میکرد، نامی هر چند ناتمام اما نمادی از عاشقی را برایش تداعی میکرد. صدایی آشنا و دوست داشتنی که هر بار آن را میشنید از مشکلاتی که در زندگی مشترک با همسرش داشت، دورتر میشد.
۵ سالی بود که خیانت به شوهرش را کلید زد و رابطه نامشروع و شیطانی شان آغاز شد. همان زمانی که منیره برای کمک به اقتصاد خانواده از یک سو و بیشتر فرار از مشاجره و درگیری با همسرش، در کنار کار خیاطی، به جابه جایی دانشآموزان در سرویس مدرسه مشغول شد.
لو رفتن رابطه پنهانی
همسر و مرد مورد علاقهاش هر دو کارگر بودند و در شیفتهایی که یکی مشغول به کار و دیگری بیکار بود، با مرتضی همراه میشد تا از زندگی مشترکش فاصله بگیرد و وارد دنیایی به ظاهر عاشقانه شود که دنیای پوچ بیش نبود. این ارتباط البته یک بار با حضور مرتضی در کنار منیره در خانه، برملا شد و این رابطه ۲ سال و نیم قطع شد.
منیره که برخوردهای همسر و پدرش را پیشبینی میکرد، پیگیر این ارتباط نبود و سیم کارتی که با مرتضی در ارتباط بود را شکست اما مرتضی دست بردار نبود. بعد از این مدت دوباره سر و کلهاش پیدا شد. منیره اصرار به پایان ارتباط داشت و مرتضی مصر به ادامه آن بود اما دوباره لغزش منیره شروع شد. و این بار دختر و پسر نوجوانش در جریان این رابطه قرار گرفتند.
اما ترس از برملا شدن این رابطه شوم باعث شد که این بار کمی تأمل کند و بر سر اتمام رابطه، وارد بحث شود. این را محتوای پیامکهایی که بازپرس ویژه قتل در اختیار داشت، نشان میدهد.
پیشنهاد قتل شوهر
سرانجام رابطه به تصمیم به فرار ختم شد. دخترش هم از رفتارها و آسیبهای جسمی و روحی که از پدر میدید، رنج میبرد و قصد فرار از خانه را داشت. منیره فرزندانش را بسیار دوست داشت و حاضر به فرار با مرتضی نشد تا اینکه مرتضی نقشه قتل همسر منیره را کشید.
در پیامهایی که بین آنها رد و بدل شده، منیره از انجام این کار اظهار ناتوانی کرده اما مرتضی اصرار داشته که کار سختی نیست و او میتواند تنها نظاره گر باشد و کار را خودش انجام میدهد فقط از منیره میخواهد که شب چند قرص خواب آور داخل غذای همسرش بیندازد.
منیره داروها را تهیه میکند اما با سرچ در گوگل متوجه میشود که این قرصها تأثیر چندانی بر بیهوشی ندارد، موضوع را با مرتضی در میان میگذارد و او هم داروهای جدیدی تهیه کرده و به منیره میرساند.
شوهر منیره شب غذایش را همراه با داروهای خواب آور حل شده، میخورد اما همانطور که منیره حدس زده بود چندان بیهوش نمیشود. از این رو صبح که مرتضی وارد خانه میشود با وی گلاویز میشود.
پیامک در صحنه قتل
مرتضی طی پیامکی از منیره میخواهد که طناب را به دستش برساند، منیره برای مرتضی طناب میرساند و قاتل طناب را دور گردن او میپیچد و خفهاش میکند. جسد را به بیابانهای اطراف شهر میبرند و میسوزانند. پرونده جنایی با اعلام مفقود شدن همسر تشکیل میشود. اولین مظنونها اهالی خانه بویژه همسرش هستند و طولی نمیکشد که این نقشه بر ملا شده و منیره و مرتضی دستگیر میشوند.
گردن گرفتن قتل
منیره با تصوری که از عشق مرتضی به خودش داشته، قتل را گردن میگیرد. بازجوییها ادامه مییابد اما بررسی پیامکها بویژه پیامک مربوط به آوردن طناب برای مرتضی نشان میدهد که منیره در صحنه حضور نداشته است. دوری فرزندان و واقع بینی منیره بعد از گذراندن مدتی محکومیت در زندان یزد، او را به اقرار وا میدارد و طی نامهای به بازپرس قتل ماجرا را بیان میکند و در پایان تأکید میکند که در انداختن طناب به گردن همسر و خفه کردن او نقشی نداشته است.
پرونده وارد فاز جدیدی میشود. حمیدرضا جلیلی، بازپرس ویژه قتل او را به دادسرا فرا میخواند. زن جوان اما رنجور با دست بند وارد اتاق بازرس میشود و لب به اقرار میگشاید. بر لبش خندههای تلخی است که با یادآوری اتفاقات باز هم نمایان میشود. بااجازه بازپرس وارد زندگی شخصیاش میشوم و منیره نیز اجازه میدهد که پرونده را بازتر و رسانهای کنیم.
نشستن اجباری پای سفره عقد
۱۶ سال مرا کشت. کارگر یکی از کارخانههای یزد بود و همه زندگیاش بجز ساعاتی که در محل کار بود، به مشاجره، بحث و کتک زدن من و فرزندانم سپری میشد. ۱۹ سال داشتم که به اصرار پدرم با فردی ازدواج کردم که ۱۱ سال از خودم بزرگتر بود. هم از اقوام و هم از دوستان نزدیک برادرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت و حتی از نوه عمویم که در خانه ما خیاطی یاد میگرفت، خوشش میآمد و بارها اقرار کرده بود، عاشقش است.
نمی دانم چطور شد که پدرم اصرار به ازدواج ما داشت. وقتی با مقاومت من روبهرو شد به من اتهام زدند که با کسی رابطه دارم اما این موضوع در خانه ما تکراری بود. خواهرم که ۵/۵ سال از من بزرگتر است هم به همین شیوه قربانی ازدواج اجباری شده بود. برادر دیگرم هم که ۳ سال از من بزرگتر است با همین رفتارهای پدرم، بعد از ازدواج با دخترخالهام مجبور به طلاق وی و ازدواج مجدد با دختری شد که پدرم برایش انتخاب کرد.
این اتفاقات حتی مادرم را به خودکشی واداشت که ناموفق بود اما رفتارهای پدرم که راننده بیابان بود، تغییری نداشت. گفته بود که این تصمیم آخر اوست وگرنه به زور وارد عمل میشود. شناسنامهام را برای تعیین آزمایش و قرار عقد به دفترخانه ازدواج داده بود.
چشمم را که باز کردم دیدم به ازدواج مردی درآمدهام که هیچ علاقهای به وی ندارم اما با این حال تلاش کردم که با جبر روزگار کنار بیایم و زندگیام را بسازم. خیاط ماهری بودم و درآمد خوبی داشتم، برخوردهای همسر از لحاظ جسمی و روحی باعث میشد که بیشترین ساعات روز را در اتاق بالای خانه به خیاطی مشغول باشم.
از طرف دیگر فحاشیها و کتک زدنهای شوهرم من و فرزندانم را عاصی کرده بود و من برای اینکه کمتر در معرض برخورد با او قرار بگیرم بیشتر خیاطی میکردم و حتی سرویس مدرسه را نیز به عهده گرفتم.
در این بین، زمانی که برای تعمیر ماشینم به یک تعمیرگاه مراجعه کردم، با مرتضی آشنا شده و با لغزشی که داشتم، با وی وارد رابطه شدم.
اینها گفتههای منیره از شروع رابطهای به ظاهر عاشقانه اما گناه آلود و فرصت طلبانه است که به پشت میلههای زندان ختم شد. این ارتباط ۸ ماهی با گشت وگذار در شهر با خودرو ادامه داشت و سرانجام به رفت و آمد به خانه منیره ختم شد.
اما وارد شدن مرتضی به حریم خانه منیره، روند تلختری به این رابطه بخشید. روزی که همسر منیره با ورود به خانه، مرد دیگری را در خانه خود مشاهده کرد، منیره مرگ را در پیش روی خود دید.
همه کمک کردند تا شوهرش تصور رابطه بین منیره و مرتضی را از سر بیرون کند و منیره رابطهاش را قطع کرد.
شروع مجدد رابطه با تداوم کمبودها
اما مجدد این رابطه آغاز شد که سرانجامی جز پشیمانی و برملا شدن رابطه به ظاهر عاشقانه اما پوچ نداشت. بازپرس قتل ماجرا را از ابتدای ارتباطهای منیره و مرتضی دنبال کرده بود و همه بر اصرار مرتضی به ادامه رابطه و تأکید منیره به پایان دادن آن ختم میشد.
عشق دوم مرتضی
نقشه قتل را مرتضی کشید؛ همانطور که ۳ روز بعد از قتل همسر منیره، برای قتل شوهر یکی دیگر از طعمههای روابط به ظاهر عاطفی خود نقشه کشیده بود. منیره آن زن را میشناخت و نامش را از مرتضی شنیده بود و با این پاسخ مواجه شده بود که با محکم شدن رابطهشان، او را دست به سر خواهد کرد اما با شنیدن متن پیامک برق از سرش پرید.
در این پیامک مرتضی به زن آسیب دیده دیگری تأکید کرده بود که برای تداوم رابطه باید همسرش را از سر راه بردارد و با هم فرار کنند. همان ادعایی که برای ادامه رابطه با منیره داشت.
جلوگیری از دیدار فرزندان مقتول با مادرشان
از بهمن ماه سال گذشته دستگیر شدم. هر چهارشنبه منتظر دیدار فرزندانم هستم اما خانواده همسرم از ملاقات فرزندانم جلوگیری میکنند و حتی ارتباط تلفنی کوتاهی هم که با آنها دارم تحت کنترل است و به فحاشی خانواده او ختم میشود.
پدرم بارها و بارها به من سر میزند و با اظهار پشیمانی که در چشمانش موج میزند جویای احوالم هست و اینکه تلاش میکند از زندان آزاد شوم اما نمیداند که این وضعیت بیشتر نتیجه همان رفتارهایی است که در گذشته داشته است.