کوروش کبیر که بود ...؟
کوروش کبیر، پادشاه بزرگ و بنیانگذار، سلسله هخامنشیان نه فقط برای ایرانیان بلکه برای مردم جهان شخصیت شناخته شده و قابل احترام است.
۲۹ اکتبر سالروز ورود کوروش بزرگ به بابل میباشد و برخلاف تصور عامه روز تولد وی مشخص نیست. از طرفی روز کوروش در هیچ تقویم رسمی در دنیا و سازمان ملل ثبت نشده است و صرفا یک روز غیررسمی ملی است.
این تب را در این چند ساله به طور جدی دیده ایم و خیلی هایمان هم مریض همین تب شده ایم. نشانه هایش هم یکی دوتا نیست، اسامی فارسی و حساسیت عجیب برای نامهایی که فقط باید فارسی باشند تا دستبند و گردنبندهایی که به تمثال «کوروش» و اهورامزدا و.. آذین شده اند و حتی دیوارهایی که شاید ریخت درستی نداشته باشند، اما منشور کوروش را نصب شده دارند و اصلا همین فضای مجازی که در اشکال گوناگون در هر زمینه جملهای راهگشا و مطابق سبک زندگی و سیاست قرن ۲۱ از کوروش دنبال خودش دارد.
یک جریان کلی در دنیا به راه افتاده که «ناسیونالیسم» را دوباره پس از چند دهه تیتر یک خبرها کرده است. از انگلیس که منجر به جدایی این کشور از اتحادیه اروپا شد یا آمریکا و پدیده ترامپ، اینها یعنی این که ناسیونالیسم در دنیا آن هم در سطح بالا و گسترده اش دوباره جان گرفته است.
مورد بعدی، اما خاص تمدنهای کهن مانند ایران است که قرنها و هزاره ها، گذشتههای با شکوه و پرافتخاری داشته اند. نگاه به گذشته در چنین جوامعی دو حالت دارد، گروه اول جوامعی اند که زندگی شان را میکنند و خیلی کاری به عظمت گذشته شان ندارند مانند ایتالیا، هند یا یونان.
گروه دوم جوامعی هستند که نگاهشان همیشه حسرت بار است، خصوصا پس از تغییراتی که در نقشه امپراطوریهای بزرگ و معادلات و مناسبات سیاسی حادث شد؛ مانند ایران یا ترکیه و بعضی روس ها. در حقیقت، ایران باستان و نژاد آریایی و به طور خاص مقبره کوروش و اسم او نمادی از فرار رو به جلو جامعهای است که میخواهد از وضعیت امروزش اعلام برائت کند.
ما همواره جزء چند قدرت اول دنیا بودیم و امپراطوریها و دولتهایی داشتیم به وسعت چند برابر خاک امروزمان. از طرفی دیگران از فرهنگ ما تاثیر میگرفتند و بر آنان غالب بودیم. پس آن تاریخ کهن میتواند احساس رضایت و هویت و آرامش خوبی بدهد، اما این آرامش دل در ناسیونالیسم احساسی دارد، چون لزوما تغییری در حال و روز جهان واقعی نمیکند و کسی خارج از این مرزها اهمیتی نمیدهد که در گذشته چه بودیم.
وضعیت جایی بغرنج میشود که ما در تقابل دو پازل هویتی گل درشت قرار میگیریم؛ هویت ایرانی در مقابل هویت اسلامی. از همین نقطه وضعیت متخاصم و نا به هنجار میشود، نامهای مذهبی در قرائتی کهنه تصور میشود و در قرائتی دیگر نماد تدین و اخلاق گرایی است و ...
غافل از این که هویت تک ساحتی و یک بعدی نیست و با یک متغیر سنجیده نمیشود، هویت در گذر زمان و از «انباشتِ تاریخی» شکل میگیرد؛ حال هر ملتی تاریخ طولانی تری داشته باشد این هویت چند بعدیتر و پیچیدهتر است. از طرفی میان اجزاء هویت نمیتوان خط کشی کرد (ایرانیت با اسلام عجین شده، از طرفی فرهنگ ترکان مغول نیز بسیار بر ما تاثیر گذاشته؛ ما نیز بر اعراب و مغولان تاثیر گذاشته ایم) غرض اینکه ما باید بپذیریم که هم ایرانی هستیم و هم مسلمان. این که کدام تقدم دارد و کدام تاخر بحثی است که نه تنها هیچ مبنا و ارزش علمی و دستاوردی ندارد بلکه فقط فضا را دوقطبی و اندیشه را کور میکند و ما را به بیراهه میکشاند.
کوروش کبیر که بود؟
کوروش خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نواده کوروش، شاه بزرگ انشان، نواده چیشپیش، شاه بزرگ انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بوده است» معرفی میکند. انشان جایی در استان فارس کنونی است.
کوروش کبیر، بنیانگذار و نخستین شاهنشاه سلسله شاهنشاهی هخامنشی است که به جرات میتوان اولین امپراتوری قدرتمند جهانی در عهد باستان را به آن لقب داد.مقبره کوروش در پاسارگاد است و هیچ شکی در وجود چنین شخصیت بزرگی در تاریخ سرزمین ایران نیست.
پایتخت کوروش هنگامی که او کشورگشایی آغاز کرد، در انشان بود و پس از فتح سرزمین مادها به اکباتان منتقل شد.کوروش در پایتختی دیگر، بابِل، در مراسمی باشکوه به تخت پادشاهی نشست، اما در زمانهای متفاوت در همه این شهرها زندگی میکرد.کوروش پایتخت تازه و کاملا پارسی خود، پاسارگاد را، که ممکن است معنای آن «اردوگاه پارسیان» باشد، در حدود ۱۵۰ کیلومتری شمال شرق شهر شیراز امروز برپا کرد.
پاسارگاد، که ساختن آن در سال ۵۴۶ پیش از میلاد، یا مدتی پس از آن تاریخ، آغاز شد و به هنگام مرگ داریوش در ۵۳۰ یا ۵۲۹ پیش از میلاد هنوز به پایان نرسیده بود، تا زمانی که داریوش ساختن پایتختی دیگر را در تخت جمشید آغاز کرد، پایتخت ایرانیان باقی ماند.
منطقه پژوهش باستانشناسی پاسارگاد ۶/۱ کیلومتر مربع وسعت دارد و آرامگاه کوروش، بزرگترین اثر بهجامانده و قلعه تلتخت در نوک تپهای نزدیک به آرامگاه و بازماندههای دو کاخ پادشاهی و باغ را در بر میگیرد.بالای دروازه پیامی به فارسی باستان، عیلامی و بابِلی نوشته شده بود که میگفت: «م، کوروش، پادشاه، هخامنشی.»
پاسارگاد نشانگر هنر ایرانی در بهترین شکل آن بود. عناصر معماری و تزیینی وام گرفته از بابِل، مصر و سرزمینهای خارجی دیگر با هنر بومی ایرانی تلفیق شدند و ترکیبی با تاثیری بیهمتا به وجود آوردند که برخی پژوهشگران ارزش هنری آن را حتی از عظمت و پیچیدگی تخت جمشید بالاتر میدانند.
آنچه درباره این شخصیت بزرگ کوروش کبیر، پادشاه بزرگ و بنیانگذار، سلسله هخامنشیان، چند سالی است، مایه تاسف و نگرانی شده، افسانهپردازی و اغراق و اسطورهسازی است.
به شخصیت نوپرداخته کوروش کبیر، ساختهها، گفتهها و کردههایی نسبت داده میشود که اغلب سند تاریخی ندارند و حتی فراواقعگرایانه هستند. با آنکه بخشی از این داستانسراییها از روی علاقه به تاریخ و تمدن ایران باستان، صورت میگیرد. اما بایدپذیرفت که سهلانگاری و جعل، در نهایت چهره واقعی و اصیل آن شخصیت تاریخی را خدشهدار میکند.
براساس آنچه از بررسی سنگنبشتهها و کتیبههای بهجای مانده از کوروش به دست آمده، او نامی بزرگ و قابل اعتناست.مردی بود با کفایت و مدبر، سیاستمداری فهیم و جنگاوری سلحشور که توانست در زمانی کوتاه و با شتابی شگفتآور بر ناهنجاریهای حکومت پیش از خود غلبه کند.
توانست بعد از حکومت مادها، پادشاهیهای مقتدری همانند لیدیه و بابل را مطیع خود کند؛ و حتی امپراتوری قدرتمند و قلمرویی عظیم شامل اقوام و ملل متنوع پایهگذاری کند.
آنچه از کورش باقیمانده:
سخنان کوروش کبیر که جعلیات فراوان دارد، منشور کوروش، کتیبه منسوب به کوروش در پاسارگاد و داستانهایی است که در متون عهد عتیق و کتب مذهبی و تاریخی، روایت میشود.
منشور کوروش: این منشور در واقع فتحنامهای است که بعد از تصرف بابل روی لوحی استوانهای مکتوب شده است.
بسیاری از بخشهای این لوح به دلیل شکستگی از میان رفته، ولی از آنچه باقی مانده، مشخص میکند که این لوح از دو قسمت تشکیل شده است.
به غیر از استوانه اصلی، در سال ۲۰۱۰ دو قطعه کتیبه مسطح گلی در موزه بریتانیا شناسایی شد که قبل از این به اشتباه به عنوان یک متن پزشکی طبقه بندی شده بود.
با بررسی و مطالعه دوباره این کتیبهها مشخص شد که آنها در واقع نسخههای دیگری از منشور کوروش هستند.در این قطعات بخشهایی از منشور اصلی که شکسته شده، وجود دارد.همچنین در ابتدای قرن بیستم دو قطه استخوان توسط یک پزشک چینی به کاخ – موزه پکن اهدا شد که نوشتههایی به خط میخی روی آنان وجود داشت.
پس از بررسیهای بسیار مشخص شد که این استخوانها حاوی سطرهای ۱۸ تا ۲۱ استوانه کوروش و برخی قسمتهای ناقص آن هستند.
دیدگاه تان را بنویسید