قتل | حوادث قتل
قتل نوجوان دارابی وسط پارک جنگلی|انگیزه چه بود؟
فرمانده انتظامی داراب گفت: با هوشیاری و تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی، قاتل متواری کمتر از 2 ساعت پس از وقوع قتل شناسایی و در یک عملیات ضربتی دستگیر شد.
قتل هولناک یک روزنامه نگار.قتل آمار به نسبت بالایی دارد.قتل فجیع .قتل به دلیل عجیبی بود. قتل راز تلخی دارد.
سرهنگ "علیرضا نوشاد" در تشریح این خبر بیان داشت: در پی نزاع و درگیری بین چند نفر جوان در "پارگ جنگلی" واقع در بلوار جمهوری منجر به قتل نوجوانی 17 ساله با سلاح سرد، بلافاصله شناسایی و دستگیری قاتل در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت.
وی افزود: کارآگاهان پلیس آگاهی با همکاری مامورین پلیس امنیت عمومی داراب موفق شدند قاتل 19ساله را در کمتر از ۲ ساعت پس از وقوع قتل در حالیکه قصد فرار به خارج از شهرستان داشت را شناسایی و با هماهنگی مرجع قضائی آن را دستگیر کنند.
فرمانده انتظامی داراب با بیان اینکه در این درگیری 2 جوان دیگر نیز مضروب و حال عمومی آنان رضایتبخش میباشد، گفت: قاتل در بازجویی اولیه علت و انگیزه قتل را اختلافات شخصی عنوان کرد.
گفتنی است در این ماموریت 2 نفر از دوستان قاتل که در صحنه درگیری شرکت داشتهاند نیز دستگیر و روانه دادسرا شدند.
ماجرای قتل فجیع و مثله کردن یک زن
ایران|زن تنها وقتی از مرد جوان کمک خواست، تصور نمیکرد این کار به قتل فجیع خودش ختم شود.
رسیدگی به این پرونده از بهمنماه سال ۱۴۰۰ با تماس یک زن جوان با مأموران کلانتری ونک آغاز شد.
وی گفت: ما سالهاست در ده ونک ساکن هستیم. چند روز است از خانه همسایهمان بوی تعفن به مشام میرسد. همسایه ما پیرزنی است که تنها زندگی میکند و چند روزی است او را ندیدهایم و نگران او هستیم.
با این تماس، مأموران به خانه پیرزن تنها رفتند و پس از گشودن در با جسدی روبهرو شدند که به خاطر نداشتن سر قابل شناسایی نبود. شواهد نشان میداد چند روز از مرگش گذشته است. در بررسیها روشن شد زن تنها قربانی جنایت یک آشنا شده است.
جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران برای افشای راز جنایت به تکاپو افتادند. مأموران در نخستین گام از تحقیقات به پرسوجو از همسایهها پرداختند.
نخستین سرنخ
یکی از آنها گفت:صاحبخانه زنی بازنشسته به نام سوسن بود که ۷۲ سال داشت و به تنهایی زندگی میکرد. فقط گاهیاوقات مرد جوانی به خانهاش رفتوآمد داشت و کارهای او را انجام میداد. آخرین بار مردی را دیدیم که چند وسیله از این خانه خارج میکرد.
یکی دیگر از همسایهها گفت: ما هر روز پیرزن را میدیدیم، اما چند روزی بود از او خبری نبود و بوی تعفن از خانهاش به مشام میرسید. آخرین بار مردی ۵۰ ساله را که همیشه به خانه پیرزن رفتوآمد داشت در کوچه دیدیم و حال سوسن را پرسیدیم اما او گفت حال پیرزن خوب است و در خانه استراحت میکند.
با اطلاعاتی که همسایهها به پلیس داده بودند مرد میانسال بهعنوان مظنون ردیابی شد. پلیس در بخش دیگری از تحقیقات دریافت خودروی پژو ۲۰۶ قربانی نیز سرقت شده است.
بازداشت مرد آشنا
مأموران با تجمیع اطلاعات، مرد آشنا به نام شهرام را که ساکن شهر کرج بود و به خانه پیرزن رفتوآمد داشت شناسایی کردند. با استعلام سوابق وی مشخص شد او چند سابقه کیفری در زمینه سرقت و مواد مخدر دارد. سرانجام مأموران وی را بازداشت و خودروی قربانی را که مقابل خانه وی پارک شده بود کشف کردند.
متهم در بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت: سوسن یکی از همسایههای قدیمی پدرم بود و از آنجایی که از کودکی مرا میشناخت به من اعتماد داشت. من همیشه کارهایش را انجام میدادم و سوسن هم در مقابلش به من پول میداد. چند روز قبل ماشین او را گرفتم تا تعمیر کنم. بعد از اینکه ماشین را به او تحویل دادم از من خواست برای گرفتن پول تعمیر و دستمزد به آپارتمانش بروم. وقتی به آنجا رفتم دستههای تراولچک را دیدم و وسوسه شدم.
وی ادامه داد: من در یک لحظه پتویی را روی سر پیرزن انداختم و او را خفه کردم، سپس به سراغ تراولها رفتم اما وقتی آنها را شمردم متوجه شدم ۲ میلیون تومان بیشتر نیست و از کاری که انجام داده بودم پشیمان شدم، اما از ترسم جسد را به داخل دستشویی بردم و با چاقو ضرباتی به گردنش زدم و پس از تکه کردن جسد بخشی از جنازه پیرزن را داخل یک کیسه گذاشته و در باغچه دفن کردم.
متهم گفت: سپس کلید خانه را برداشتم و با پولهای سرقتی مقداری مواد مخدر خریدم و یک هفته مصرف کردم. وقتی پولهایم تمام شد چند باری به خانه سوسن رفتم و لوازم خانهاش مانند جاروبرقی، فرش، تلویزیون و قابلمههایش را برداشتم تا آنها را بفروشم، اما چون اعتیاد داشتم کسی آنها را از من نمیخرید. به همین خاطر به ناچار وسایل را به خانه پدرم بردم و در نهایت کل وسایل را به مبلغ ۳ میلیون تومان به یک ضایعاتی فروختم.
وی افزود: آخرین باری که خانه سوسن رفته بودم جسد متعفن شده بود. سعی کردم با مثله کردن جسد هر بار بخشی از آن را به بیرون از خانه ببرم و دفن کنم اما چون همسایهها به من مشکوک شده بودند دیگر به خانه او نرفتم. من در این مدت به خانوادهام گفته بودم که ماشین را قسطی خریدهام.
با اعترافات تکاندهنده مرد معتاد، بقایای سر قربانی نیز در باغچهای در همان محل کشف شد. پرونده جنایت تکاندهنده با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و شهرام از خود دفاع کرد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه اولیایدم درخواست قصاص را مطرح کردند، سپس شهرام در جایگاه ویژه ایستاد و به تشریح ماجرا پرداخت.
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود و اشک میریخت، گفت: باور کنید قصد کشتن پیرزن را نداشتم، آن روز شیشه مصرف کرده بودم و حال طبیعی نداشتم. پیرزن چند روز قبل از من خواسته بود خودرویش را به تعمیرگاه ببرم. ما سر مبلغی که بابت تعمیر ماشین پرداخته بودم با هم درگیر شدیم. او شروع به داد و فریاد کرد و من دستانم را دور گلویش گرفتم. باور کنید فقط میخواستم او را ساکت کنم اما یکباره متوجه شدم دیگر نفس نمیکشد. اگر پیرزن داد و فریاد نمیکرد، آنجا را ترک کرده بودم و چنین ماجرایی هم رخ نمیداد.
وی درباره مثله کردن جسد گفت: برای اینکه جسد شناسایی نشود تصمیم گرفتم او را تکهتکه کنم و بخشی از بدن پیرزن را در باغچه دفن کردم و میخواستم بقیه جسد را هم از خانه بیرون ببرم و دفن کنم، اما چون همسایهها مشکوک شده بودند پشیمان شدم. من شرمنده اولیای دم هستم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.
راز قتل زن دوم به دست مرد زن باز
باشگاه خبرنگاران| مرد جوان که زن دومش را به خاطر رابطه پنهانی با یک زن دیگر کشته بود با حکم قضایی به قصاص محکوم شد.
رسیدگی به این پرونده از ۲۱ اسفند ماه سال ۹۹ آغاز شد. مرد جوانی به نام بهنام به پلیس آگاهی پاکدشت رفت و از ناپدید شدن همسر ۳۵ ساله اش به نام شقایق خبر داد.
وی گفت: من چند سال قبل از زن اولم جدا شدم و سرپرستی فرزندم را هم به او سپردم. ۲ سالی است که با شقایق ازدواج کرده ام. او دیروز از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.
با این شکایت تحقیق برای افشای راز ناپدید شدن زن جوان آغاز شد و ماموران به اختلافهای دنباله دار بهنام و همسرش پی بردند. به این ترتیب بهنام تحت بازجویی قرار گرفت و این بار ادعای جدیدی را مطرح کرد.
وی گفت:من و شقایق سوار بر ماشین بیرون رفته بودیم که با هم درگیر شدیم. در میدان اصلی پاکدشت او گفت حالش بد شده و از من خواست تا ماشین را متوقف کنم. او از ماشین پیاده شد و رفت و دیگر به خانه بازنگشت.
در حالی که ماموران ردی از زن جوان پیدا نکرده بودند در سومین روز از ناپدید شدن شقایق، بهنام لب به اعتراف گشود و به قتل همسرش اعتراف کرد.
مرد جوان گفت: مدتی بود با دختر جوانی آشنا شده بودم. اما شقایق به این ماجرا پی برد. سر همین موضوع مدام با هم درگیر بودیم. شقایق زن دوم بود و گمان میکرد میخواهم زن سوم بگیرم. به همین خاطر مدام تماسهای تلفنی مرا چک میکرد.
این مرد در تشریح جزییات جنایت گفت: آخرین بار وقتی دعوا میان ما بالا گرفت با دستانم گلو او را فشار دادم. وقتی نیمه جان روی زمین افتاد شالی را دور گردنش پیچیدم و او را خفه کردم. من جسد را لای پتو پیچیدم و در صندوق عقب پرایدم گذاشتم. سپس آن را در گودالی در شریف آباد دفن کردم و به خانه برگشتم.
به دنبال اعترافهای این مرد و بازسازی صحنه جرم، برای وی کیفرخواست صادر شده و پرونده اش به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه دادگاه، مادر شقایق که تنها، ولی دم بود در جایگاه ویژه ایستاد و برای داماد سابقش حکم قصاص خواست.
وی گفت: دخترم زن خوبی بود. اما بهنام جواب خوبیهای دخترم را با قتل او پاسخ داد. من به هیچ قیمتی رضایت نمیدهم و حاضرم تفاضل دیه را بپردازم تا دامادم قصاص شود.
این پیرزن ادامه داد: یک روز بعد از اینکه بهنام ناپدید شدن دخترم را خبر داده بود او دنبال پسرم آمد تا باهم به دنبال شقایق بگردند. او یک شبانه روز همراه پسرم در حاشیه پاکدشت دنبال دخترم گشتند. او با این رفتارش میخواست پلیس را گمراه کند.
سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و ابراز پشیمانی کرد.
وی گفت: قبول دارم شقایق زن خوب و مهربانی بود. من اشتباه بزرگی مرتکب شدم. من میخواستم رابطه پنهانی ام با زن جوان را پنهان کنم، اما وقتی شقایق به این رابطه پی برده بود دست بردار نبود و مدام دعوا راه میانداخت. به همین خاطر آخرین بار وقتی دعوا میان ما بالا گرفت در اوج عصبانیت او را خفه کردم.
قاضی پرسید:چرا جسد را در گودالی در شریفآباد دفن کردی؟
که متهم پاسخ داد: من چند بار وقتی سوار بر ماشین از شریف آباد عبور کرده بودم گودالهای حاشیه شریف آباد را دیده بودم. چند بار پیش خودم فکر کردم خوب است اگر شقایق را کشتم جسد او را اینجا دفن کنم. به همین خاطر وقتی او را کشتم جسد را به شریف آباد بردم.
با پایان دفاعیات متهم قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده وی را به قصاص محکوم کردند.
قتل هولناک همسر خانم دکتر توسط بیمار عاشق
مردی که پس از چند جلسه مشاوره با یک خانم دکتر روانشناس شوهر او را با شلیک گلوله کشته، ادعا کرد که که او کافر بوده است.
رسیدگی به این پرونده از صبح ۹ خرداد ماه سال ۱۴۰۰ بهدنبال کشته شدن مرد ۴۵ سالهای به نام افشین آغاز شد. شواهد نشان میداد این مرد که مهندس بود قصد رفتن به محل کارش را داشته که هدف شلیک یک ناشناس قرار گرفته و در خون غلتید.
بدین ترتیب جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران برای افشای راز جنایت به تکاپو افتادند. پلیس در نخستین گام از تحقیقات به بازجویی از همسر قربانی به نام مریم که دکتر روانشناس بود پرداخت و به اختلافهای دنبالهدار وی با همسرش پی برد.
با افشای این ماجرا مأموران به بررسی فهرست مکالمات تلفنی خانم دکتر پرداختند و به تماسهای مکرر یکی از بیمارانش به نام رامین با وی مشکوک شدند. به این ترتیب رامین ۳۵ ساله که از مراجعان مطب خانم دکتر بود، بازداشت شد و به قتل افشین اعتراف کرد.
اعتراف به جنایت
رامین گفت: ۸ سال است با همسرم ازدواج کردهام و یک پسر ۷ساله دارم. اما همیشه با همسرم اختلاف داشتم. مدتی بود به افسردگی مبتلا شده بودم. به همین خاطر به پیشنهاد یکی از دوستانم پیش دکتر روانشناس رفتم. من و همسرم چندین جلسه از دکتر روانشناس مشاوره گرفتیم و به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم این زندگی را با هم ادامه دهیم. به همین خاطر تصمیم به جدایی گرفتیم. در مدتی که با خانم دکتر مشاوره میکردم او همیشه میگفت از زندگیاش راضی است. اما یک بار حقیقت زندگیاش را برایم برملا کرد. او گفت از زندگیاش راضی نیست چون همسرش هیچ اعتقاد مذهبی ندارد.
وی ادامه داد: من از حرفهای خانم دکتر متوجه شدم همسرش کافر است و ریختن خون او حلال است. به همین خاطر به پیشنهاد خانم دکتر تصمیم به قتل شوهرش گرفتم. مریم گفت صبح زود همسرش به محل کار میرود. من هم تفنگ و ۳ تیر جنگی تهیه کردم و مقابل خانهشان منتظر ماندم و در فرصتی مناسب به افشین شلیک کردم و گریختم. با اعترافهای این مرد، خانم دکتر نیز بازداشت شد اما منکر معاونت در قتل شد.
متهم گفت: رامین یکی از مراجعان به مطب روانشناسی من بود. وقتی یک بار با او درددل کردم و گفتم شوهرم اعتقاد مذهبی ندارد و مرا نیز همیشه به خاطر اعتقادات مذهبیام مورد تمسخر قرار میدهد خودش تصمیم به قتل شوهرم گرفت و من از این تصمیم بیاطلاع بودم.
پسر ۲۰ ساله و دختر ۱۰ساله قربانی نیز تأیید کردند پدرشان مرد بدخلقی بوده و با آنها رفتار خوبی نداشته است. آنها اعلام گذشت کردند و گفتند به قاتل پدرشان رضایت میدهند.
افشای رابطه پنهانی
در این میان فاش شد خانم دکتر با مرد جوانی به نام سعید رابطه پنهانی داشته است.
این زن گفت: من و افشین رابطه خوبی با هم نداشتیم. به همین خاطر شرعی از هم جدا شده بودیم و من صیغه یک مرد به نام سعید بودم.
به این ترتیب برای رامین به اتهام قتل و خرید سلاح جنگی و برای مریم به اتهام رابطه پنهانی با مرد غریبه کیفرخواست صادر و پروندهشان برای رسیدگی به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه دو فرزند قربانی اعلام گذشت کردند و گفتند: پدرمان مرد بداخلاقی بود. به همین خاطر پدر و مادرمان رابطه خوبی با هم نداشتند و جدا از هم زندگی میکردند.
سپس رامین در جایگاه متهم ایستاد.
وی گفت: وقتی حرفهای خانم دکتر را درباره شوهرش شنیدم و فهمیدم او کافر است، تصمیم به قتل او گرفتم. قبول دارم مریم مستقیم به من نگفته بود که شوهرش را بکشم اما با حرفهایی که درباره رفتار شوهرش زده بود تصمیم به قتل گرفتم. من از قتل پشیمان نیستم چون افشین مستحق مرگ بوده است.
سپس خانم روانشناس که با قرار وثیقه آزاد بود به دفاع ایستاد و گفت: من و افشین قانونی از هم جدا نشده بودیم. به همین خاطر اسم او در شناسنامهام بود اما شرعی از هم جدا شده بودیم و هیچ رابطهای با هم نداشتیم. به همین خاطر صیغه مردی به نام سعید شده بودم. من جرمی مرتکب نشدهام.
با این ادعا، قضات دادگاه ادامه جلسه را برای تکمیل تحقیقات به بعد موکول کردند.
راز قتل ناخواسته برادر بد اخلاق
مرد جوان که برادر کوچکش را به خاطر بداخلاقی با خانوادهاش کشته و راز قتل را پنهان نگه داشته بود در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه میشود.
رسیدگی به این پرونده از اواخر سال ۱۴۰۰ آغاز شد. بدین ترتیب که مرد ۵۰ سالهای به نام ایرج به پلیس آگاهی تهران رفت و از جنایتی که ۶ ماه قبل رقم زده بود، پرده برداشت.
در این ۶ ماه آرام و قرار ندارم و عذاب وجدان رهایم نمیکند. به همین خاطر آمدهام تا اعتراف کنم.
وی در تشریح قتل برادرش گفت: برادر کوچکم سهراب که ۴۴ سال داشت مرد بداخلاقی بود و همیشه با همسر و ۲ دخترش بدخلقی میکرد.
زن برادرم چند بار از من کمک خواست و میگفت برادرم را نصیحت کنم تا دست از بدرفتاری بردارد. اما گوش سهراب بدهکار نبود و به حرفهای من اهمیتی نمیداد. آخرین بار وقتی به خانه آنها رفته بودم تا با سهراب صحبت کنم، او عصبانی شد و دعوا میان ما بالا گرفت. او میگفت این موضوع خانوادگی است و ارتباطی به من ندارد. سهراب در اوج خشم به سمت من حملهور شد و همسرش که شاهد ماجرا بود میلهای را از روی زمین برداشت و به سمت برادرم پرتاب کرد. میله به سر برادرم برخورد کرد.
سهراب که عصبانی شده بود میخواست همسرش را کتک بزند که مانع او شدم. من دستانم را دور گردن سهراب حلقه کردم و وقتی به خودم آمدم که برادرم مرده بود.
وی ادامه داد: مادر و زن داداشم که میدانستند من قصد کشتن او را نداشتهام سکوت کردند تا راز قتل پنهان باقی بماند. به همین خاطر من جسد برادرم را در صندوق عقب ماشین گذاشتم و به همراه آنها به یکی از روستاهای غرب تهران که محل تولدم بود، بردم. من به کمک اهالی روستا جسد برادرم را در غسالخانه غسل دادیم و دفن کردیم. من به دروغ به اهالی روستا گفتم برادرم تصادف کرده است. اما بعد از این ماجرا در این مدت عذاب وجدان رهایم نمیکند. به همین خاطر تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم.
به دنبال اعترافات این مرد و برای بررسی صحت ادعای وی دستور نبش قبر صادر شد و پزشکی قانونی علت مرگ را خفگی اعلام کرد.
ایرج در ادامه تحقیقات گفت: باور کنید من قصد کشتن برادرم را نداشتم. من به خانه آنها رفته بودم تا او را نصیحت کنم. میخواستم زندگی بهتری داشته باشد اما او به یکباره عصبانی شد و به سمت من حمله کرد. من پشیمان هستم و حاضرم دیه برادرم را به فرزندان صغیر او بپردازم.
همسر قربانی نیز گفت: برادرشوهرم برای وساطت به خانهمان آمده بود اما شوهرم به سمت او حمله کرد. من که ترسیده بودم میلهای را به سمت شوهرم پرتاب کردم اما میله ناخواسته به سر او برخورد کرد.همان موقع شوهرم که عصبانی بود به سمت من حملهور شد. او میخواست مرا بزند که برادرشوهرم مانع او شد.
به این ترتیب برای ایرج کیفرخواست صادر و پروندهاش با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در این میان مادر ایرج اعلام گذشت کرد و رئیس قوه قضائیه نیز پس از بررسی پرونده، از طرف ۲ فرزند صغیر قربانی درخواست دیه را مطرح کرد.
قرار است این مرد بزودی از جنبه عمومی جرم در دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کند. همسر قربانی نیز به اتهام ضربات غیرمنتهی به فوت از خود باید دفاع کند.
دیدگاه تان را بنویسید