پایگاه خبری خانه فوتبال:

قتل دلخراش همه را شوکه کرد.قتل مقوله ترسناک و عجیبی است.قتل آدمی را نابود و خانواده ایی را عزادار میکند.قتل جنبه های مختلفی دارد.قتل هر روز در عین ناباوری بیشتر می شود.

تیم‌های پزشکی وارد عمل شدند اما تلاش پزشکان برای نجات جان این پسربچه بی‌فایده بود و پسرکوچولو تسلیم مرگ شد و ماجرا به پلیس مخابره شد.

کارآگاهان در تجسس‌های فنی و بررسی نظریه پزشکان در بیمارستان پی بردند که پسرکوچولو به خاطر ضربات متعدد به سرش به کام مرگ فرو رفته است و همین کافی بود تا انگشت اتهام به سمت نامادری این پسربچه برود.
بازپرس ویژه قتل پس از بررسی‌های فنی دستور بازداشت نامادری پسربچه را که شیما نام دارد صادر کرد و مأموران به سراغ زن جوان رفته و وی را هدف تحقیق قرار دادند.

کودک‌آزاری مرگبار
شیما شوکه و بهت‌زده بود و باور نداشت پسر شوهرش به کام مرگ فرو رفته است و از همان ابتدای بازجویی‌ها در خصوص گذشته خود و چگونه آشنا شدنش با محمد صحبت کرد تا اینکه به روز تلخ رسید.
زن جوان به مأموران گفت:دو فرزند ۹ و ۱۰ ساله دارم و مدتی قبل از همسرم جدا شدم اما نمی‌دانستم با تنهایی چه کنم، بنابراین تصمیم به ازدواج گرفتم تا تکیه‌گاهی برای خود و فرزندانم داشته باشم.
وی افزود:پسر محمد لاغر و نحیف بود و با اینکه 4 سال داشت اما وزنش کمتر از 11 کیلو بود و همیشه با گریه‌هایش بهانه‌گیری می‌کرد.
زن جوان ادامه داد:روز حادثه به خاطر دردی که در قفسه سینه‌ام داشتم به دکتر رفتم که پزشکان با بررسی مدارک پزشکی‌ام آب پاکی را روی دستم ریختند و عنوان کردند به احتمال زیاد مبتلا به سرطان سینه شده‌ام. دنیا روی سرم خراب شده بود، طلاق و ازدواج مجدد، بزرگ کردن فرزندان خودم و همسر دومم و حالا سرطان. زندگی‌ام را که ورق می‌زدم فقط بدبختی بود که در آن می‌دیدم و روز خوشی در آن نبود.
شیما در حالی که اشک می‌ریخت، گفت:حال بدی داشتم و با باری از غم و غصه به خانه بازگشتم. محمد در خانه نبود و پسرش مدام گریه می‌کرد. هر چه با او صحبت کردم که آرام شود بی‌فایده بود و همه چیز دست به دست هم داد و از کوره در رفتم و در یک لحظه عصبانی شدم و دمپایی که به پا داشتم را درآوردم و 4 ضربه به سر پسربچه زدم و ضربه پنجم را که به سرش زدم ناگهان پسر همسرم از هوش رفت و سپس به محمد زنگ زدم و با هم او را به بیمارستان رساندیم که پزشکان پس از تلاش برای نجات او اعلام کردند به کام مرگ فرو رفته است.

شکایت از زن دوم
جسد پسرکوچولو در پزشکی قانونی مورد بررسی قرار گرفت و کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ را خونریزی مغزی به خاطر اصابت جسم خارجی اعلام کردند و همین کافی بود تا محمد از شیما به اتهام قتل فرزندش شکایت کند.
پس از تحقیقات تکمیلی و بازسازی صحنه جرم و با توجه به اعترافات شیما و نظریه پزشکی قانونی، کیفرخواست پرونده از سوی شعبه ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب تبریز صادر و برای صدور حکم نهایی زن جوان به شعبه اول دادگاه کیفری یک آذربایجان‌شرقی ارسال شد و بزودی جلسه رسیدگی به این پرونده صادر خواهد شد.

قتل

 ساعت 5 صبح دوشنبه پنجم تیر ماه، زن جوانی با مرکز فوریت‌های پلیسی 110 تماس گرفت و هراسان به اپراتور گفت: به‌همراه دوستم مشغول پیاده‌روی در حوالی اتوبان یاسینی بودیم که جسد خون‌آلود مرد میانسالی را در یک جوی آب مشاهده کردیم.

با اعلام این خبر، مأموران کلانتری محله، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، متخصصان پزشکی قانونی و کارشناسان تشخیص هویت به‌همراه قاضی محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی، راهی محل حادثه شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.

تیم جنایی در محل حادثه با جسد مردی حدوداً 63ساله مواجه شدند که هدف ضربات متعدد چاقو از ناحیه گردن و کمر قرار گرفته بود؛ گزارش پزشک صحنه نیز حکایت از آن داشت مقتول در جای دیگری به قتل رسیده و سپس جسدش به محل موردنظر منتقل شده است.

تحقیقات ابتدایی نشان می‌داد، مقتول عصر روز گذشته طبق روال روزانه خود با خودروی پراید به‌خاطر مسافرکشی از خانه خارج شده اما دیگر بازنگشته است؛ همچنین اقدامات اطلاعاتی مشخص کرد، گوشی موبایل وی در اتوبان آزادگان افتاده و روشن است.

پس از پایان تحقیقات میدانی در صحنه وقوع قتل، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، مأموریت یافتند با اقدامات فنی و اطلاعاتی هویت عاملان این جنایت هولناک را شناسایی کنند؛ از سوی دیگر مأموران تیم تشخیص هویت اقدام به انگشت‌نگاری در محل موردنظر و روی جسد کردند تا ردپایی از قاتل به دست آورند.

به گزارش تسنیم‌، با دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در رابطه با این پرونده همچنان ادامه دارد.

قتل هولناک پسر نوجوان در پی متلک‌گویی

بامداد سه‌شنبه ۳۰ خردادماه، کارکنان انتظامات یکی از بیمارستان‌های تهران مرگ مشکوک پسر جوانی را روی تخت بخش اورژانس از طریق تماس تلفنی به مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ گزارش کردند.

با اعلام این خبر، ماموران کلانتری 163 ولنجک و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به همراه قاضی محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی راهی بیمارستان مورد نظر شدند و تحقیقات  ابتدایی را آغاز کردند.

تیم جنایی در سردخانه بیمارستان با جسد پسر 17 ساله‌ای مواجه شدند که از ناحیه قفسه سینه هدف ضربه چاقو قرار گرفته و به قتل رسید بود؛ بررسی‌های اولیه نیز نشان می‌داد، چند ساعت قبل پسر جوان به دلیل جراحت در یک درگیری از فرحزاد توسط امدادگران اورژانس به همراه برادرش به این بیمارستان منتقل شده است.

پس از دریافت این اطلاعات مهم، تیم جنایی پای در صحنه جرم گذاشتند و در نخستین گام پی بردند، مقتول و برادرش به همراه یکی دیگر از دوستان خود برای تفریح به فرحزاد رفته بودند که با 2 برادر به د لایل متلک‌گویی درگیر شدند.

تیم بررسی صحنه جرم در گام بعدی یکی از شاهدان حادثه را هدف تحقیق قرار دادند؛ وی گفت: مقتول به دلیل متلک‌گویی ابتدا با برادر قاتل مشاجره لفظی پیدا کرد اما خیلی زود قاتل به هواخواهی برادرش وارد درگیری شد و با چاقو به پسر جوان ضربه چاقو وارد کرد.

در ادامه مشخص شد، قاتل و برادرش که در درگیری با لباس سبز رنگ حضور داشتند داخل یک باغ‌رستوران کار می‌کردند و پس از این جنایت هولناک به خانه خود گریخته‌اند که همین سرنخ کافی بود تا متهمان خیلی زود دستگیر شوند.

 متهمان برای تحقیقات مقدماتی به شعبه سوم دادسرای جنایی منتقل شدند و هنگامی که مقابل بازپرس پرونده قرار گرفتند در جریان تحقیقات به جرم خود مبنی بر حضور در درگیری مرگبار و قتل پسر جوان با ضربه چاقو اعتراف کردند.

 با دستور قاضی جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شده است و متهمان برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.

راز قتل لو رفتن رابطه پنهانی بود

همسر و مرد مورد علاقه‌اش هر دو کارگر بودند و در شیفت‌هایی که یکی مشغول به کار و دیگری بیکار بود، با مرتضی همراه می‌شد تا از زندگی مشترکش فاصله بگیرد و وارد دنیایی به ظاهر عاشقانه شود که دنیای پوچ بیش نبود. این ارتباط البته یک بار با حضور مرتضی در کنار منیره در خانه، برملا شد و این رابطه ۲ سال و نیم قطع شد.

منیره که برخوردهای همسر و پدرش را پیش‌بینی می‌کرد، پیگیر این ارتباط نبود و سیم کارتی که با مرتضی در ارتباط بود را شکست اما مرتضی دست بردار نبود. بعد از این مدت دوباره سر و کله‌اش پیدا شد. منیره اصرار به پایان ارتباط داشت و مرتضی مصر به ادامه آن بود اما دوباره لغزش منیره شروع شد. و این بار دختر و پسر نوجوانش در جریان این رابطه قرار گرفتند.

اما ترس از برملا شدن این رابطه شوم باعث ‌شد که این بار کمی تأمل کند و بر سر اتمام رابطه، وارد بحث شود. این را محتوای پیامک‌هایی که بازپرس ویژه قتل در اختیار داشت، نشان می‌دهد.

پیشنهاد قتل شوهر

سرانجام رابطه به تصمیم به فرار ختم شد. دخترش هم از رفتارها و آسیب‌های جسمی و روحی که از پدر می‌دید، رنج می‌برد و قصد فرار از خانه را داشت. منیره فرزندانش را بسیار دوست داشت و حاضر به فرار با مرتضی نشد تا اینکه مرتضی نقشه قتل همسر منیره را کشید.

در پیام‌هایی که بین آنها رد و بدل شده، منیره از انجام این کار اظهار ناتوانی کرده اما مرتضی اصرار داشته که کار سختی نیست و او می‌تواند تنها نظاره گر  باشد و کار را خودش انجام می‌دهد فقط از منیره می‌خواهد که شب چند قرص خواب آور داخل غذای همسرش بیندازد.

منیره داروها را تهیه می‌کند اما با سرچ در گوگل متوجه می‌شود که این قرص‌ها تأثیر چندانی بر بیهوشی ندارد، موضوع را با مرتضی در میان می‌گذارد و او هم داروهای جدیدی تهیه کرده و به منیره می‌رساند.

شوهر منیره شب غذایش را همراه با داروهای خواب آور حل شده، می‌خورد اما همان‌طور که منیره حدس زده بود چندان بیهوش نمی‌شود. از این رو صبح که مرتضی وارد خانه می‌شود با وی گلاویز می‌شود.

پیامک در صحنه قتل

مرتضی طی پیامکی از منیره می‌خواهد که طناب را به دستش برساند، منیره برای مرتضی طناب می‌رساند و قاتل طناب را دور گردن او می‌پیچد و خفه‌اش می‌کند. جسد را به بیابان‌های اطراف شهر می‌برند و می‌سوزانند. پرونده جنایی با اعلام مفقود شدن همسر تشکیل می‌شود. اولین مظنون‌ها اهالی خانه بویژه همسرش هستند و طولی نمی‌کشد که این نقشه بر ملا شده و منیره و مرتضی دستگیر می‌شوند.

گردن گرفتن قتل

منیره با تصوری که از عشق مرتضی به خودش داشته، قتل را گردن می‌گیرد. بازجویی‌ها ادامه می‌یابد اما بررسی پیامک‌ها بویژه پیامک مربوط به آوردن طناب برای مرتضی نشان می‌دهد که منیره در صحنه حضور نداشته است. دوری فرزندان و واقع بینی منیره بعد از گذراندن مدتی محکومیت در زندان یزد، او را به اقرار وا می‌دارد و طی نامه‌ای به بازپرس قتل ماجرا را بیان می‌کند و در پایان تأکید می‌کند که در انداختن طناب به گردن همسر و خفه کردن او نقشی نداشته است.

پرونده وارد فاز جدیدی می‌شود. حمیدرضا جلیلی، بازپرس ویژه قتل او را به دادسرا فرا می‌خواند. زن جوان اما رنجور با دست بند وارد اتاق بازرس می‌شود و لب به اقرار می‌گشاید. بر لبش خنده‌های تلخی است که با یادآوری اتفاقات باز هم نمایان می‌شود. بااجازه بازپرس وارد زندگی شخصی‌اش می‌شوم و منیره نیز اجازه می‌دهد که پرونده را بازتر و رسانه‌ای کنیم.

نشستن اجباری پای سفره عقد

۱۶ سال مرا کشت. کارگر یکی از کارخانه‌های یزد بود و همه زندگی‌اش بجز ساعاتی که در محل کار بود، به مشاجره، بحث و کتک زدن من و فرزندانم سپری می‌شد. ۱۹ سال داشتم که به اصرار پدرم با فردی ازدواج کردم که ۱۱ سال از خودم بزرگتر بود. هم از اقوام و هم از دوستان نزدیک برادرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت و حتی از نوه عمویم که در خانه ما خیاطی یاد می‌گرفت، خوشش می‌آمد و بارها اقرار کرده بود، عاشقش است.

نمی دانم چطور شد که پدرم اصرار به ازدواج ما داشت. وقتی با مقاومت من روبه‌رو شد به من اتهام زدند که با کسی رابطه دارم اما این موضوع در خانه ما تکراری بود. خواهرم که ۵/۵ سال از من بزرگتر است هم به همین شیوه قربانی ازدواج اجباری شده بود. برادر دیگرم هم که ۳ سال از من بزرگتر است با همین رفتارهای پدرم، بعد از ازدواج با دخترخاله‌ام مجبور به طلاق وی و ازدواج مجدد با دختری شد که پدرم برایش انتخاب کرد.

این اتفاقات حتی مادرم را به خودکشی واداشت که ناموفق بود اما رفتارهای پدرم که راننده بیابان بود، تغییری نداشت. گفته بود که این تصمیم آخر اوست وگرنه به زور وارد عمل می‌شود. شناسنامه‌ام را برای تعیین آزمایش و قرار عقد به دفترخانه ازدواج داده بود.

چشمم را که باز کردم دیدم به ازدواج مردی درآمده‌ام که هیچ علاقه‌ای به وی ندارم اما با این حال تلاش کردم که با جبر روزگار کنار بیایم و زندگی‌ام را بسازم. خیاط ماهری بودم و درآمد خوبی داشتم، برخوردهای همسر از لحاظ جسمی و روحی باعث می‌شد که بیشترین ساعات روز را در اتاق بالای خانه به خیاطی مشغول باشم.

از طرف دیگر فحاشی‌ها و کتک زدن‌های شوهرم من و فرزندانم را عاصی کرده بود و من برای اینکه کمتر در معرض برخورد با او قرار بگیرم بیشتر خیاطی می‌کردم و حتی سرویس مدرسه را نیز به عهده گرفتم.

در این بین، زمانی که برای تعمیر ماشینم به یک تعمیرگاه مراجعه کردم، با مرتضی آشنا شده و با لغزشی که داشتم، با وی وارد رابطه شدم.

اینها گفته‌های منیره از شروع رابطه‌ای به ظاهر عاشقانه اما گناه آلود و فرصت طلبانه است که به پشت میله‌های زندان ختم شد. این ارتباط ۸ ماهی با گشت وگذار در شهر با خودرو ادامه داشت و سرانجام به رفت و آمد به خانه منیره ختم شد.

اما وارد شدن مرتضی به حریم خانه منیره، روند تلخ‌تری به این رابطه بخشید. روزی که همسر منیره با ورود به خانه، مرد دیگری را در خانه خود مشاهده کرد، منیره مرگ را در پیش روی خود دید.

همه کمک کردند تا شوهرش تصور رابطه بین منیره و مرتضی را از سر بیرون کند و منیره رابطه‌اش را قطع کرد.

شروع مجدد رابطه با تداوم کمبودها

اما مجدد این رابطه آغاز شد که سرانجامی جز پشیمانی و برملا شدن رابطه به ظاهر عاشقانه اما پوچ نداشت. بازپرس قتل ماجرا را از ابتدای ارتباط‌های منیره و مرتضی دنبال کرده بود و همه بر اصرار مرتضی به ادامه رابطه و تأکید منیره به پایان دادن آن ختم می‌شد.

عشق دوم مرتضی

نقشه قتل را مرتضی کشید؛ همان‌طور که ۳ روز بعد از قتل همسر منیره، برای قتل شوهر یکی دیگر از طعمه‌های روابط به ظاهر عاطفی خود نقشه کشیده بود. منیره آن زن را می‌شناخت و نامش را از مرتضی شنیده بود و با این پاسخ مواجه شده بود که با محکم شدن رابطه‌شان، او را دست به سر خواهد کرد اما با شنیدن متن پیامک برق از سرش پرید.

در این پیامک مرتضی به زن آسیب دیده دیگری تأکید کرده بود که برای تداوم رابطه باید همسرش را از سر راه بردارد و با هم فرار کنند. همان ادعایی که برای ادامه رابطه با منیره داشت.

جلوگیری از دیدار فرزندان مقتول با مادرشان

از بهمن ماه سال گذشته دستگیر شدم. هر چهارشنبه منتظر دیدار فرزندانم هستم اما خانواده همسرم از ملاقات فرزندانم جلوگیری می‌کنند و حتی ارتباط تلفنی کوتاهی هم که با آنها دارم تحت کنترل است و به فحاشی خانواده او ختم می‌شود.

پدرم بارها و بارها به من سر می‌زند و با اظهار پشیمانی که در چشمانش موج می‌زند جویای احوالم هست و اینکه تلاش می‌کند از زندان آزاد شوم اما نمی‌داند که این وضعیت بیشتر نتیجه همان رفتارهایی است که در گذشته داشته است.

جزئیات وقوع قتل‌ها در استان یزد

بازپرس ویژه قتل، منیره را به بیرون راهنمایی می‌کند و درباره آسیب‌هایی که جدا از رابطه نامشروع، منیره را به این وضعیت رسانده است، حرف می‌زند.

حمیدرضا جلیلی همه این مشکلات را ناشی از تغییرات فرهنگی می‌داند و می‌گوید: بازه سنی قاتلانی که در یزد زندانی هستند بین ۲۰ تا ۴۰ سال است. البته قاتل زن کمتر داریم و بیشتر همدست هستند و قتل را مرد دیگری مرتکب شده است.

وی با تأکید بر اینکه یک سوم از قتل‌هایی که در یزد روی می‌دهد مربوط به اتباع بیگانه، یک سوم مهاجران و یک سوم یزدی‌ها هستند، می‌افزاید: بیشتر قتل‌هایی که در استان وقوع می‌یابد از نوع هیجانی و فاقد برنامه‌ریزی قبلی است.

وی می‌گوید: پرونده‌های مربوط به قتل با نقشه قبلی در استان کم داریم و بیشتر قتل‌ها بر اثر هیجان‌های ناشی از مشکلات اقتصادی و روانی است که بر افراد وارد شده است.

بازرس ویژه قتل می‌افزاید: ارتکاب قتل در استان یزد نسبت به جمعیت این شهر در کشور چندان وخیم نیست اما روند صعودی دارد و این نشأت گرفته از مشکلات فرهنگی، اقتصادی و مشکلات ناشی از بروز کرونا و عدم استفاده درست از فضای مجازی است.

وی تأکید کرد عدم داشتن مهارت زندگی، کمبود محبت و نبود ارتباط صحیح از سوی زوجین، فضا را برای برقراری ارتباطاتی که با محبت همراه است، هموار می‌کند و به اینجا ختم می‌شود.

بازپرس ویژه قتل تضاد فرهنگی را یکی از دلایل بروز بزه‌ها از جمله قتل عنوان می‌کند و می‌افزاید: زمانی که با حضور مهاجران، فرهنگ یزد مغلوب فرهنگ آنها شده است، زمینه برای وقوع برخی جرایم رو به افزایش است.

سخن آخر....

اکنون حضور چندین ماهه منیره در زندان مرکزی یزد، نتیجه این ارتباط نادرستی است که ریشه‌های آن از اصرار خانواده به ازدواج اجباری، بیماری روانی همسر و عدم پذیرفتن درمان، کمبود محبت و آزارهای جسمی و روحی در اثر نبود مهارت‌های زندگی و در نهایت دردام افتادن است.

بررسی و پژوهش همه جانبه درباره این موضوع وظیفه کارشناسان، متولیان امر و متخصصان است اما اگر منیره در خانه احساس امنیت می‌کرد و تحت اجبار قرار نمی‌گرفت، قطعاً الان در زندان نبود.

قتل مرد جوان به دستور همسرش

 رسیدگی به این پرونده مخوف در یکی از روزهای گرم شهریور سال۹۸ شروع شد. زنی سراسیمه به یکی از کلانتری‌های کرج رفت و مدعی شد شوهرش سعید ۳۹ساله که دیروز خانه را برای کار ترک کرده بود، برنگشته و دیگر خبری از او ندارد. این جمله کافی بود تا تیمی از کارآگاهان جنایی برای کشف راز این پرونده تشکیل شود. 

در نخستین گام افسر پرونده برای کشف سرنخی تازه دستور داد مکالمات و تماس‌های زن جوان به نام مهری ۳۴ساله تحت کنترل قرار گیرد. با کنترل تماس‌های تلفنی مهری بود که کارآگاهان دریافتند این زن با مرد غریبه‌ای به نام ناصر رابطه مخفیانه‌ای دارد. بنابراین ناصر به آگاهی منتقل شد و در تحقیقات بعدی مشخص شد که وی آخرین فردی بوده که قبل از ناپدید شدن سعید با او در تماس بوده است.

بازجویی‌های فنی ادامه پیدا کرد و سرانجام ناصر در اظهاراتش به رابطه مخفیانه با مهری اعتراف کرد؛ اعترافی که راز یک جنایت مرموز را نشان می‌داد.

ناصر در جریان اعتراف‌های تکان‌دهنده به رابطه نامشروع مخفیانه‌اش با مهری اشاره کرد و گفت: مدتی بود که با مهری رابطه داشتم و بعد از رابطه‌های مکرر بود که شیفته او شدم و این شیفتگی به حدی رسید که دلباخته هم شدیم و برای دیدن همدیگر لحظه‌شماری می‌کردیم. مهری در ملاقات‌هایی که باهم داشتیم، بارها گفته بود که شوهرش را دوست ندارد و او را آزار می‌دهد.

دستور قتل توسط زن خائن

ناصر ادامه داد: پس از مدتی سعید متوجه ارتباط ما شد و از من خواست تا با هم ملاقات کنیم. وقتی موضوع را به مهری گفتم، او پیشنهاد داد تا سعید را به باغی که متعلق به یکی از دوستان مهری بود، بکشانم؛ سپس با همدستی پسرعمه‌ام به نام شهرام او را با چاقو کشتیم و جسدش را داخل چاهی در باغ متروکه انداختیم.

با اعتراف ناصر بود که بازپرس کشیک قتل و تیمی از مأموران آگاهی به باغ متروکه در محمدشهر رفتند و جسد سعید را چند روز بعد از جنایت در عمق ۱۰ متری یک چاه وسط باغ کشف کردند. با دستور بازپرس کشیک قتل جسد سعید به پزشکی قانونی منتقل شد.

بازداشت مهری و شهرام

با پیدا شدن جسد سعید بود که دستور دستگیری مهری و شهرام دیگر متهمان این پرونده از سوی بازپرس صادر شد و خیلی زود زن خیانتکار و پسرعمه ناصر دستگیر شدند. مهری و شهرام هم در ادامه بازجویی‌ها لب به اعتراف گشودند و راز جنایت خود را برملا کردند.

در دادگاه چه گذشت؟

مهری، ناصر و شهرام ۳ متهم این پرونده پس از صدور کیفرخواست از سوی دادسرای جنایی راهی زندان شدند و در صف محاکمه قرار گرفتند.

پس از یک سال نخستین مرحله محاکمه در شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز برگزار شد اما این جلسه نتوانست قضات را برای صدور حکم آماده کند، بنابراین پس از تکرار جلسه رسیدگی که در آن اولیای‌دم خواستار قصاص عاملان قتل پسرشان بودند، متهمان به نوبت پشت میز محاکمه ایستادند.

نخست زن جوان به اتهام معاونت در قتل شوهرش و رابطه پنهانی با مرد غریبه تحت محاکمه قرار گرفت. این زن که در توجیه رابطه‌اش به آزار و اذیت‌های سعید اشاره می‌کند، مدعی شد از دست رفتارهای بد شوهرش تن به دوستی با مرد غریبه داده است.

او ادعا کرد: از کتک‌های سعید خسته شده بودم، حتی او حاضر نبود مرا طلاق بدهد.

پس از پایان اظهارات مهری بود که ناصر در مرحله دیگری مقابل دادرسان دادگاه ایستاد و از عشق و عاشقی‌اش گفت. او مدعی بود به خاطر این عشق دست به این جنایت زده است تا زمینه ازدواجش با مهری فراهم شود.

متهم دیگر پرونده که پسرعمه ناصر است و شهرام نام دارد، با بیان اینکه فریب خوردم، گفت: پسردایی‌ام از من خواست این مرد را که مرد بدی است و ظلم زیادی در حق مهری کرده و مانع ازدواج آنهاست، به باغی بکشانیم و بعد او را ۲ نفری با چاقو به قتل رساندیم و برای اینکه راز این جنایت پنهان بماند، جسد او را داخل یک چاه در باغ متروکه انداختیم و هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی این ماجرا فاش شود. من اشتباه کردم و اصلاً نباید فریب حرف‌های پسردایی‌ام را می‌خوردم.

حکم اولیه دادگاه

با پایان جلسه سردار دوستعلی جلیلیان اظهارداشت: در پی تماس تلفنی با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر قتل مردی میانسال در مراسم عروسی دخترش مقابل در یکی از تالارهای پذیرایی در خیابان اصلی شهرستان زابل ، بلافاصله ماموران پلیس آگاهی در صحنه حاضر و اقدامات تخصصی خود را جهت شناسایی و دستگیری عامل این جنایت آغاز کردند.

وی افزود: با حضور ماموران در محل و انجام تحقیقات اولیه مشخص شد، مردی ۵۵ ساله به علت اصابت ضربه چاقو از پشت کمر دچار جراحت و خونریزی شدید و به مراکز درمانی منتقل شده که به علت شدت جراحات وارده در مسیر بیمارستان فوت کرده است.

فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان تصریح کرد: در همان بررسی های اولیه پلیس مشخص شد قاتل که همسرمقتول بوده به دنبال اختلاف خانوادگی در پایان مراسم عروسی دخترش با وی درگیر و با ضربه چاقو از ناحیه پشت کمر، شوهر خود، را به قتل می رساند.

وی ادامه داد: در نهایت کارآگاهان پلیس با انجام اقدامات تخصصی، قاتل در کمتر از ۳۰ دقیقه توسط پلیس شناسایی و دستگیر که انگیزه قتل اختلافات خانوادگی عنوان شد.

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: