قتل | حوادث قتل
قتل عموی ۵ ساله توسط برادرزاده ۲۲ ساله | مردم اردبیل وحشت زده شدند
پسربچه اردبیلی که ۵ سال بیشتر نداشت و به صورت امانت به برادرزاده ۲۲ سالهاش سپرده شده بود به قتل رسید.
قتل دلخراش همه را شوکه کرد.قتل مقوله ترسناک و عجیبی است.قتل آدمی را نابود و خانواده ایی را عزادار میکند.قتل جنبه های مختلفی دارد.قتل هر روز در عین ناباوری بیشتر می شود.
محمد علاقه زیادی به امید خود داشت. همه میدانستند که این پسربچه ۵ ساله به حدی امید را دوست دارد که اگر ساعتها هم با او تنها بماند بهانهگیری نمیکند. محمد به محض اینکه چشمش به امید میافتاد بغل او میپرید و یک لحظه از او جدا نمیشد.
برای همین مادر محمد که از چند سال قبل از حادثه با پدربزرگ امید ازدواج کرده بود، اگر کاری داشت بچهاش را به امید میسپرد تا از او مراقبت و نگهداری کند.
محمد با همان شیرین زبانی مخصوص خودش همیشه از لحظاتی که در کنار امید خوش میگذراند برای مادرش تعریف میکرد. اما این لحظههای خوش بین عمو و برادرزاده، ۸ سال قبل پایان فاجعه باری داشت و هیچ کس فکرش را هم نمیکرد که ارتباط دوست داشتنی این کودک با امید رنگ خون و جنایت به خود بگیرد.
رسیدگی به پرونده قتل محمد ۵ ساله از ۸ سال قبل با کشف جسد او در خانه پدرش در دستور کار مأموران پلیس اردبیل قرار گرفت. در حالی که جسد محمد لای یک پتو پیچیده شده بود، بررسیها و معاینات پزشکی قانونی نشان داد که نزدیک ۲ روزاز قتل او میگذرد.
تحقیقات حکایت از آن داشت که محمد در آخرین روزهای قبل از حادثه نزد برادرزاده ۲۲ ساله خود نگهداری میشد و مادرش برای چند روزی بچه را در خانه گذاشته و به سفر رفته بود. اما موقعی که از سفر بازگشت با پیکر بیجان فرزند خود مواجه شد که لای یک پتو پیچیده شده بود.
اعتراف به قتل عموی خردسال
به این ترتیب برادرزاده محمد به عنوان تنها مظنون به قتل او بازداشت شد و در حالی که در ابتدا سعی داشت پرونده را از مسیر اصلی منحرف کند، در ابتدا ادعا کرد که محمد تصادف کرده و او از ترس جسدش را لای پتو پیچیده، چون نمیدانست موضوع را چطور به مادر محمد بگوید.
اما در بررسیها و معاینات پزشکی قانونی مشخص شد که ضربه به سر باعث مرگ پسرک خردسال شده بود که نمیتوانست بر اثر تصادف باشد؛ بنابراین بازجویی از متهم پرونده وارد فاز تخصصی و فنی شد که سرانجام امید لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت برداشت و گفت: «روز حادثه با محمد در خانه تنها بودیم. او بازیگوشی میکرد و سر و صدا راه میانداخت. همین باعث شد که من از دستش کلافه شوم. چند بار به او تذکر دادم و گفتم آرام باش، اما گوشش بدهکار نبود. بالاخره اینقدر عصبانی شدم که او را کتک زدم. میخواستم تنبیهاش کنم تا کمی آرام بگیرد و قصد کشتن او را نداشتم، اما ناگهان سرش با شدت به دیوار برخورد کرد که موجب مرگ او شد.»
متهم در ادامه گفت: «به حدی ترسیده بودم که نمیدانستم باید چه کار کنم. میخواستم محمد را به بیمارستان برسانم تا جانش را نجات دهم، اما متوجه شدم که او دیگر نفس نمیکشد و کار از کار گذشته بود. برای همین جسدش را لای پتو پیچیدم تا به پدربزرگم و مادر محمد بگویم که او تصادف کرده است.»
تلاش برای جلب رضایت
با طی روال قانونی در پرونده، متهم پای میز محاکمه رفت و در دفاع از خود اظهار ندامت و پشیمانی کرد. او میگفت عموی خردسال خود را دوست داشته و دلش نمیخواست چنین بلایی سر محمد بیاید.
در همین حال پدربزرگ امید به عنوان یکی از اولیای دم از قصاص نوه خود اعلام گذشت کرد، اما مادر محمد حاضر به گذشت از قصاص نبود. او میگفت صحنهسازی امید بعد از قتل جایی برای بخشش باقی نمیگذارد و به همین دلیل خواستار قصاص قاتل فرزندش شده بود. مادر محمد به حدی به قصاص اصرار داشت که حتی سهم دیه بعد از اعلام رضایت پدر را هم واریز کرده بود تا قاتل را قصاص کند. تا اینکه اعضای هیأت صلح بخشایش ستاد صبر که زیر نظر ستاد توسعه حل اختلاف استان اردبیل فعالیت میکنند، تلاش خود را برای جلب رضایت مادر محمد آغاز کردند و سرسختی، ولی دم برای اجرای حکم قصاص باعث ناامیدی آنها از جلب رضایت نشد. سرانجام تلاش اعضای این هیأت ثمربخش بوده و مادر محمد بعد از ۸ سال که از وقوع جرم میگذشت حاضر به گذشت از قصاص شد و همزمان با عیدسعید قربان امید را بخشید.
به این ترتیب متهم بار دیگر فرصت زندگی پیدا کرد. بنا بر این گزارش متهم بزودی به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه خواهد رفت.
قتل هولناک پسر نوجوان در پی متلکگویی
بامداد سهشنبه ۳۰ خردادماه، کارکنان انتظامات یکی از بیمارستانهای تهران مرگ مشکوک پسر جوانی را روی تخت بخش اورژانس از طریق تماس تلفنی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ گزارش کردند.
با اعلام این خبر، ماموران کلانتری 163 ولنجک و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به همراه قاضی محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی راهی بیمارستان مورد نظر شدند و تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.
تیم جنایی در سردخانه بیمارستان با جسد پسر 17 سالهای مواجه شدند که از ناحیه قفسه سینه هدف ضربه چاقو قرار گرفته و به قتل رسید بود؛ بررسیهای اولیه نیز نشان میداد، چند ساعت قبل پسر جوان به دلیل جراحت در یک درگیری از فرحزاد توسط امدادگران اورژانس به همراه برادرش به این بیمارستان منتقل شده است.
پس از دریافت این اطلاعات مهم، تیم جنایی پای در صحنه جرم گذاشتند و در نخستین گام پی بردند، مقتول و برادرش به همراه یکی دیگر از دوستان خود برای تفریح به فرحزاد رفته بودند که با 2 برادر به د لایل متلکگویی درگیر شدند.
تیم بررسی صحنه جرم در گام بعدی یکی از شاهدان حادثه را هدف تحقیق قرار دادند؛ وی گفت: مقتول به دلیل متلکگویی ابتدا با برادر قاتل مشاجره لفظی پیدا کرد اما خیلی زود قاتل به هواخواهی برادرش وارد درگیری شد و با چاقو به پسر جوان ضربه چاقو وارد کرد.
در ادامه مشخص شد، قاتل و برادرش که در درگیری با لباس سبز رنگ حضور داشتند داخل یک باغرستوران کار میکردند و پس از این جنایت هولناک به خانه خود گریختهاند که همین سرنخ کافی بود تا متهمان خیلی زود دستگیر شوند.
متهمان برای تحقیقات مقدماتی به شعبه سوم دادسرای جنایی منتقل شدند و هنگامی که مقابل بازپرس پرونده قرار گرفتند در جریان تحقیقات به جرم خود مبنی بر حضور در درگیری مرگبار و قتل پسر جوان با ضربه چاقو اعتراف کردند.
با دستور قاضی جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیقتر به پزشکی قانونی منتقل شده است و متهمان برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.
راز قتل لو رفتن رابطه پنهانی بود
همسر و مرد مورد علاقهاش هر دو کارگر بودند و در شیفتهایی که یکی مشغول به کار و دیگری بیکار بود، با مرتضی همراه میشد تا از زندگی مشترکش فاصله بگیرد و وارد دنیایی به ظاهر عاشقانه شود که دنیای پوچ بیش نبود. این ارتباط البته یک بار با حضور مرتضی در کنار منیره در خانه، برملا شد و این رابطه ۲ سال و نیم قطع شد.
منیره که برخوردهای همسر و پدرش را پیشبینی میکرد، پیگیر این ارتباط نبود و سیم کارتی که با مرتضی در ارتباط بود را شکست اما مرتضی دست بردار نبود. بعد از این مدت دوباره سر و کلهاش پیدا شد. منیره اصرار به پایان ارتباط داشت و مرتضی مصر به ادامه آن بود اما دوباره لغزش منیره شروع شد. و این بار دختر و پسر نوجوانش در جریان این رابطه قرار گرفتند.
اما ترس از برملا شدن این رابطه شوم باعث شد که این بار کمی تأمل کند و بر سر اتمام رابطه، وارد بحث شود. این را محتوای پیامکهایی که بازپرس ویژه قتل در اختیار داشت، نشان میدهد.
پیشنهاد قتل شوهر
سرانجام رابطه به تصمیم به فرار ختم شد. دخترش هم از رفتارها و آسیبهای جسمی و روحی که از پدر میدید، رنج میبرد و قصد فرار از خانه را داشت. منیره فرزندانش را بسیار دوست داشت و حاضر به فرار با مرتضی نشد تا اینکه مرتضی نقشه قتل همسر منیره را کشید.
در پیامهایی که بین آنها رد و بدل شده، منیره از انجام این کار اظهار ناتوانی کرده اما مرتضی اصرار داشته که کار سختی نیست و او میتواند تنها نظاره گر باشد و کار را خودش انجام میدهد فقط از منیره میخواهد که شب چند قرص خواب آور داخل غذای همسرش بیندازد.
منیره داروها را تهیه میکند اما با سرچ در گوگل متوجه میشود که این قرصها تأثیر چندانی بر بیهوشی ندارد، موضوع را با مرتضی در میان میگذارد و او هم داروهای جدیدی تهیه کرده و به منیره میرساند.
شوهر منیره شب غذایش را همراه با داروهای خواب آور حل شده، میخورد اما همانطور که منیره حدس زده بود چندان بیهوش نمیشود. از این رو صبح که مرتضی وارد خانه میشود با وی گلاویز میشود.
پیامک در صحنه قتل
مرتضی طی پیامکی از منیره میخواهد که طناب را به دستش برساند، منیره برای مرتضی طناب میرساند و قاتل طناب را دور گردن او میپیچد و خفهاش میکند. جسد را به بیابانهای اطراف شهر میبرند و میسوزانند. پرونده جنایی با اعلام مفقود شدن همسر تشکیل میشود. اولین مظنونها اهالی خانه بویژه همسرش هستند و طولی نمیکشد که این نقشه بر ملا شده و منیره و مرتضی دستگیر میشوند.
گردن گرفتن قتل
منیره با تصوری که از عشق مرتضی به خودش داشته، قتل را گردن میگیرد. بازجوییها ادامه مییابد اما بررسی پیامکها بویژه پیامک مربوط به آوردن طناب برای مرتضی نشان میدهد که منیره در صحنه حضور نداشته است. دوری فرزندان و واقع بینی منیره بعد از گذراندن مدتی محکومیت در زندان یزد، او را به اقرار وا میدارد و طی نامهای به بازپرس قتل ماجرا را بیان میکند و در پایان تأکید میکند که در انداختن طناب به گردن همسر و خفه کردن او نقشی نداشته است.
پرونده وارد فاز جدیدی میشود. حمیدرضا جلیلی، بازپرس ویژه قتل او را به دادسرا فرا میخواند. زن جوان اما رنجور با دست بند وارد اتاق بازرس میشود و لب به اقرار میگشاید. بر لبش خندههای تلخی است که با یادآوری اتفاقات باز هم نمایان میشود. بااجازه بازپرس وارد زندگی شخصیاش میشوم و منیره نیز اجازه میدهد که پرونده را بازتر و رسانهای کنیم.
نشستن اجباری پای سفره عقد
۱۶ سال مرا کشت. کارگر یکی از کارخانههای یزد بود و همه زندگیاش بجز ساعاتی که در محل کار بود، به مشاجره، بحث و کتک زدن من و فرزندانم سپری میشد. ۱۹ سال داشتم که به اصرار پدرم با فردی ازدواج کردم که ۱۱ سال از خودم بزرگتر بود. هم از اقوام و هم از دوستان نزدیک برادرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت و حتی از نوه عمویم که در خانه ما خیاطی یاد میگرفت، خوشش میآمد و بارها اقرار کرده بود، عاشقش است.
نمی دانم چطور شد که پدرم اصرار به ازدواج ما داشت. وقتی با مقاومت من روبهرو شد به من اتهام زدند که با کسی رابطه دارم اما این موضوع در خانه ما تکراری بود. خواهرم که ۵/۵ سال از من بزرگتر است هم به همین شیوه قربانی ازدواج اجباری شده بود. برادر دیگرم هم که ۳ سال از من بزرگتر است با همین رفتارهای پدرم، بعد از ازدواج با دخترخالهام مجبور به طلاق وی و ازدواج مجدد با دختری شد که پدرم برایش انتخاب کرد.
این اتفاقات حتی مادرم را به خودکشی واداشت که ناموفق بود اما رفتارهای پدرم که راننده بیابان بود، تغییری نداشت. گفته بود که این تصمیم آخر اوست وگرنه به زور وارد عمل میشود. شناسنامهام را برای تعیین آزمایش و قرار عقد به دفترخانه ازدواج داده بود.
چشمم را که باز کردم دیدم به ازدواج مردی درآمدهام که هیچ علاقهای به وی ندارم اما با این حال تلاش کردم که با جبر روزگار کنار بیایم و زندگیام را بسازم. خیاط ماهری بودم و درآمد خوبی داشتم، برخوردهای همسر از لحاظ جسمی و روحی باعث میشد که بیشترین ساعات روز را در اتاق بالای خانه به خیاطی مشغول باشم.
از طرف دیگر فحاشیها و کتک زدنهای شوهرم من و فرزندانم را عاصی کرده بود و من برای اینکه کمتر در معرض برخورد با او قرار بگیرم بیشتر خیاطی میکردم و حتی سرویس مدرسه را نیز به عهده گرفتم.
در این بین، زمانی که برای تعمیر ماشینم به یک تعمیرگاه مراجعه کردم، با مرتضی آشنا شده و با لغزشی که داشتم، با وی وارد رابطه شدم.
اینها گفتههای منیره از شروع رابطهای به ظاهر عاشقانه اما گناه آلود و فرصت طلبانه است که به پشت میلههای زندان ختم شد. این ارتباط ۸ ماهی با گشت وگذار در شهر با خودرو ادامه داشت و سرانجام به رفت و آمد به خانه منیره ختم شد.
اما وارد شدن مرتضی به حریم خانه منیره، روند تلختری به این رابطه بخشید. روزی که همسر منیره با ورود به خانه، مرد دیگری را در خانه خود مشاهده کرد، منیره مرگ را در پیش روی خود دید.
همه کمک کردند تا شوهرش تصور رابطه بین منیره و مرتضی را از سر بیرون کند و منیره رابطهاش را قطع کرد.
شروع مجدد رابطه با تداوم کمبودها
اما مجدد این رابطه آغاز شد که سرانجامی جز پشیمانی و برملا شدن رابطه به ظاهر عاشقانه اما پوچ نداشت. بازپرس قتل ماجرا را از ابتدای ارتباطهای منیره و مرتضی دنبال کرده بود و همه بر اصرار مرتضی به ادامه رابطه و تأکید منیره به پایان دادن آن ختم میشد.
عشق دوم مرتضی
نقشه قتل را مرتضی کشید؛ همانطور که ۳ روز بعد از قتل همسر منیره، برای قتل شوهر یکی دیگر از طعمههای روابط به ظاهر عاطفی خود نقشه کشیده بود. منیره آن زن را میشناخت و نامش را از مرتضی شنیده بود و با این پاسخ مواجه شده بود که با محکم شدن رابطهشان، او را دست به سر خواهد کرد اما با شنیدن متن پیامک برق از سرش پرید.
در این پیامک مرتضی به زن آسیب دیده دیگری تأکید کرده بود که برای تداوم رابطه باید همسرش را از سر راه بردارد و با هم فرار کنند. همان ادعایی که برای ادامه رابطه با منیره داشت.
جلوگیری از دیدار فرزندان مقتول با مادرشان
از بهمن ماه سال گذشته دستگیر شدم. هر چهارشنبه منتظر دیدار فرزندانم هستم اما خانواده همسرم از ملاقات فرزندانم جلوگیری میکنند و حتی ارتباط تلفنی کوتاهی هم که با آنها دارم تحت کنترل است و به فحاشی خانواده او ختم میشود.
پدرم بارها و بارها به من سر میزند و با اظهار پشیمانی که در چشمانش موج میزند جویای احوالم هست و اینکه تلاش میکند از زندان آزاد شوم اما نمیداند که این وضعیت بیشتر نتیجه همان رفتارهایی است که در گذشته داشته است.
جزئیات وقوع قتلها در استان یزد
بازپرس ویژه قتل، منیره را به بیرون راهنمایی میکند و درباره آسیبهایی که جدا از رابطه نامشروع، منیره را به این وضعیت رسانده است، حرف میزند.
حمیدرضا جلیلی همه این مشکلات را ناشی از تغییرات فرهنگی میداند و میگوید: بازه سنی قاتلانی که در یزد زندانی هستند بین ۲۰ تا ۴۰ سال است. البته قاتل زن کمتر داریم و بیشتر همدست هستند و قتل را مرد دیگری مرتکب شده است.
وی با تأکید بر اینکه یک سوم از قتلهایی که در یزد روی میدهد مربوط به اتباع بیگانه، یک سوم مهاجران و یک سوم یزدیها هستند، میافزاید: بیشتر قتلهایی که در استان وقوع مییابد از نوع هیجانی و فاقد برنامهریزی قبلی است.
وی میگوید: پروندههای مربوط به قتل با نقشه قبلی در استان کم داریم و بیشتر قتلها بر اثر هیجانهای ناشی از مشکلات اقتصادی و روانی است که بر افراد وارد شده است.
بازرس ویژه قتل میافزاید: ارتکاب قتل در استان یزد نسبت به جمعیت این شهر در کشور چندان وخیم نیست اما روند صعودی دارد و این نشأت گرفته از مشکلات فرهنگی، اقتصادی و مشکلات ناشی از بروز کرونا و عدم استفاده درست از فضای مجازی است.
وی تأکید کرد عدم داشتن مهارت زندگی، کمبود محبت و نبود ارتباط صحیح از سوی زوجین، فضا را برای برقراری ارتباطاتی که با محبت همراه است، هموار میکند و به اینجا ختم میشود.
بازپرس ویژه قتل تضاد فرهنگی را یکی از دلایل بروز بزهها از جمله قتل عنوان میکند و میافزاید: زمانی که با حضور مهاجران، فرهنگ یزد مغلوب فرهنگ آنها شده است، زمینه برای وقوع برخی جرایم رو به افزایش است.
سخن آخر....
اکنون حضور چندین ماهه منیره در زندان مرکزی یزد، نتیجه این ارتباط نادرستی است که ریشههای آن از اصرار خانواده به ازدواج اجباری، بیماری روانی همسر و عدم پذیرفتن درمان، کمبود محبت و آزارهای جسمی و روحی در اثر نبود مهارتهای زندگی و در نهایت دردام افتادن است.
بررسی و پژوهش همه جانبه درباره این موضوع وظیفه کارشناسان، متولیان امر و متخصصان است اما اگر منیره در خانه احساس امنیت میکرد و تحت اجبار قرار نمیگرفت، قطعاً الان در زندان نبود.
قتل مرد جوان به دستور همسرش
رسیدگی به این پرونده مخوف در یکی از روزهای گرم شهریور سال۹۸ شروع شد. زنی سراسیمه به یکی از کلانتریهای کرج رفت و مدعی شد شوهرش سعید ۳۹ساله که دیروز خانه را برای کار ترک کرده بود، برنگشته و دیگر خبری از او ندارد. این جمله کافی بود تا تیمی از کارآگاهان جنایی برای کشف راز این پرونده تشکیل شود.
در نخستین گام افسر پرونده برای کشف سرنخی تازه دستور داد مکالمات و تماسهای زن جوان به نام مهری ۳۴ساله تحت کنترل قرار گیرد. با کنترل تماسهای تلفنی مهری بود که کارآگاهان دریافتند این زن با مرد غریبهای به نام ناصر رابطه مخفیانهای دارد. بنابراین ناصر به آگاهی منتقل شد و در تحقیقات بعدی مشخص شد که وی آخرین فردی بوده که قبل از ناپدید شدن سعید با او در تماس بوده است.
بازجوییهای فنی ادامه پیدا کرد و سرانجام ناصر در اظهاراتش به رابطه مخفیانه با مهری اعتراف کرد؛ اعترافی که راز یک جنایت مرموز را نشان میداد.
ناصر در جریان اعترافهای تکاندهنده به رابطه نامشروع مخفیانهاش با مهری اشاره کرد و گفت: مدتی بود که با مهری رابطه داشتم و بعد از رابطههای مکرر بود که شیفته او شدم و این شیفتگی به حدی رسید که دلباخته هم شدیم و برای دیدن همدیگر لحظهشماری میکردیم. مهری در ملاقاتهایی که باهم داشتیم، بارها گفته بود که شوهرش را دوست ندارد و او را آزار میدهد.
دستور قتل توسط زن خائن
ناصر ادامه داد: پس از مدتی سعید متوجه ارتباط ما شد و از من خواست تا با هم ملاقات کنیم. وقتی موضوع را به مهری گفتم، او پیشنهاد داد تا سعید را به باغی که متعلق به یکی از دوستان مهری بود، بکشانم؛ سپس با همدستی پسرعمهام به نام شهرام او را با چاقو کشتیم و جسدش را داخل چاهی در باغ متروکه انداختیم.
با اعتراف ناصر بود که بازپرس کشیک قتل و تیمی از مأموران آگاهی به باغ متروکه در محمدشهر رفتند و جسد سعید را چند روز بعد از جنایت در عمق ۱۰ متری یک چاه وسط باغ کشف کردند. با دستور بازپرس کشیک قتل جسد سعید به پزشکی قانونی منتقل شد.
بازداشت مهری و شهرام
با پیدا شدن جسد سعید بود که دستور دستگیری مهری و شهرام دیگر متهمان این پرونده از سوی بازپرس صادر شد و خیلی زود زن خیانتکار و پسرعمه ناصر دستگیر شدند. مهری و شهرام هم در ادامه بازجوییها لب به اعتراف گشودند و راز جنایت خود را برملا کردند.
در دادگاه چه گذشت؟
مهری، ناصر و شهرام ۳ متهم این پرونده پس از صدور کیفرخواست از سوی دادسرای جنایی راهی زندان شدند و در صف محاکمه قرار گرفتند.
پس از یک سال نخستین مرحله محاکمه در شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز برگزار شد اما این جلسه نتوانست قضات را برای صدور حکم آماده کند، بنابراین پس از تکرار جلسه رسیدگی که در آن اولیایدم خواستار قصاص عاملان قتل پسرشان بودند، متهمان به نوبت پشت میز محاکمه ایستادند.
نخست زن جوان به اتهام معاونت در قتل شوهرش و رابطه پنهانی با مرد غریبه تحت محاکمه قرار گرفت. این زن که در توجیه رابطهاش به آزار و اذیتهای سعید اشاره میکند، مدعی شد از دست رفتارهای بد شوهرش تن به دوستی با مرد غریبه داده است.
او ادعا کرد: از کتکهای سعید خسته شده بودم، حتی او حاضر نبود مرا طلاق بدهد.
پس از پایان اظهارات مهری بود که ناصر در مرحله دیگری مقابل دادرسان دادگاه ایستاد و از عشق و عاشقیاش گفت. او مدعی بود به خاطر این عشق دست به این جنایت زده است تا زمینه ازدواجش با مهری فراهم شود.
متهم دیگر پرونده که پسرعمه ناصر است و شهرام نام دارد، با بیان اینکه فریب خوردم، گفت: پسرداییام از من خواست این مرد را که مرد بدی است و ظلم زیادی در حق مهری کرده و مانع ازدواج آنهاست، به باغی بکشانیم و بعد او را ۲ نفری با چاقو به قتل رساندیم و برای اینکه راز این جنایت پنهان بماند، جسد او را داخل یک چاه در باغ متروکه انداختیم و هیچ وقت فکر نمیکردم روزی این ماجرا فاش شود. من اشتباه کردم و اصلاً نباید فریب حرفهای پسرداییام را میخوردم.
حکم اولیه دادگاه
با پایان جلسه سردار دوستعلی جلیلیان اظهارداشت: در پی تماس تلفنی با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر قتل مردی میانسال در مراسم عروسی دخترش مقابل در یکی از تالارهای پذیرایی در خیابان اصلی شهرستان زابل ، بلافاصله ماموران پلیس آگاهی در صحنه حاضر و اقدامات تخصصی خود را جهت شناسایی و دستگیری عامل این جنایت آغاز کردند.
وی افزود: با حضور ماموران در محل و انجام تحقیقات اولیه مشخص شد، مردی ۵۵ ساله به علت اصابت ضربه چاقو از پشت کمر دچار جراحت و خونریزی شدید و به مراکز درمانی منتقل شده که به علت شدت جراحات وارده در مسیر بیمارستان فوت کرده است.
فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان تصریح کرد: در همان بررسی های اولیه پلیس مشخص شد قاتل که همسرمقتول بوده به دنبال اختلاف خانوادگی در پایان مراسم عروسی دخترش با وی درگیر و با ضربه چاقو از ناحیه پشت کمر، شوهر خود، را به قتل می رساند.
وی ادامه داد: در نهایت کارآگاهان پلیس با انجام اقدامات تخصصی، قاتل در کمتر از ۳۰ دقیقه توسط پلیس شناسایی و دستگیر که انگیزه قتل اختلافات خانوادگی عنوان شد.
دیدگاه تان را بنویسید