چگونه زیرآب فکری را هم زدند؟
استقلال برای انتخاب سرمربی خود به مشکل خورده است و باشگاه نساجی به جدایی فکری رضایت نمیدهد.
یکم- استقلال در جستوجوی وسیع و پردامنه خود برای گزینش سرمربیاش، به پیچیده ترین نفر و به شخصیتی پررمز و راز رسید! به نامکشوف ترین شخصیت استقلالی! به محمود فکری! کسی که هیچ غامضنمایی درونی یا بیرونی ندارد! کسی که همین است که هست! ظاهر و باطن! فاقد پشت و رو! دو گونه حرف ندارد! دو نوع زبان ندارد! یا سفید است یا سیاه! یا زنگی زنگ، یا رومی روم! هر چه مینماید، خودش است! جوفروشی گندمنما، تا به امروز که نبوده است! بیزار از دورویی و دوگویی و زرنگبازیهای مترادف با دغلکاری! محمود فکری، خودش است! چنانچه بگوید هستم، با تمام هستیاش خواهد آمد! و اگر بگوید نیستم؛ نه، فکری به استقلال نه نمیگوید! محمود برای استقلال، همواره هست و همیشه هم با تمام وجود! صاف و صادق! پاک و پاکیزه! یکدل و یکزبان! همدل و همزبان! پیچیدهترین استقلالی، اوست، از فرط صداقت! یک رنگ و بیریا! سالم و صحیح!
محمود فکری، غامض است، چون سادهترین است! فکری از فرط صداقت، پیچیدهترین شخصیت را دارد! حالا استقلال خیالش از جهات زیادی راحت است!
زیرآب فکری را هم زدند
دوم- در ورزش ما هیچ چیز دلیل هیچ چیز نیست! محمود فکری که از نظر رفتاری و تعهد کاری هیچ کم و کسری ندارد، تا دیروز به عنوان سرمربی مقبول معرفی میشد ولی ناگهان خبری میآید کهای دل غافل، انتخاب آخری هم آخرین انتخاب نبوده و نیست و این رشته سر دراز دارد!
اینکه چرا؟ معلوم هست و معلوم نیست! اینکه چگونه؟ این دیگر به هیچ کس مربوط نمیشود! گوشهای است از رازهای مدیریتی! فنی است از فنون ویژه مدیران نخوانده ورزش ما!
که یک جا، فرهاد مجیدی را کلهپا میکنند و یک جا، اجازه نمیدهند یحیی گلمحمدی، کامش شیرین باشد و لذت به اندازهای ببرد از بازیهای دیدنی و تماشایی تیمش و مردانش! یحیی حالا با تیم بدون شجاع باید بسازد که میسازد؛ هم یک شجاع دیگر را و هم یک پرسپولیس شجاعدل را و استقلال که به نظر میرسید دردش درمان نمیشود دوباره باید دنبال مربی و سرمربی و مربی بدنساز و مربی دروازهبانی بدود! من بدو آهو بدو!
در استقلال، گروهی این گروهی آن پسندند!
دیروز نوبت محمود فکری بود که زیرآبش را بزنند و زدند، اما چه کسانی ولی چگونه و با چه استدلالی به نفع استقلال یا به زیان استقلال!
بیچاره اگر مسجد آدینه بسازد/ یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید.
تراکتور و چالش لیورپول شدن
سوم- چه خبر از تراکتور؟ تیمی که قرار است حدود ۲۰ روز دیگر، بر سر سوپرلیگ با بهترین تیم غرب آسیا- پرسپولیس- بجنگد، این روزها در چه کار است و چه حال و روزی دارد؟
تیمی که قرار است- تلویحاً چنین قراری نهاده شده است- لیورپول ایران باشد، به کدام لیورپول میل خواهد کرد؟ قهرمان بلامنازع لیگ برتر در سال پیش یا تیمی که این روزها ۷ گل میخورد و رکورد بد باختن را میشکند! لیورپولی که محمد صلاحش از این تیم سر جدایی دارد و یورگن کلوپش، هیچ شباهتی به یورگن کلوپ همه جا برنده بروز نمیدهد!
تراکتور، با این انگارهسازیها و مقایسههای معالفارق، هم برنامههای آیندهاش را دشوار کرده است و هم باید بتواند احساس واقعی قدرتمند شدن را در تیمش زنده کند! تراکتور به کدام راه میرود؟ تیمش را قوی ساختن یا به خودش دل دادن؟
کوری عصاکش کور دیگر است
چهارم- خواسته بودیم و لازم دانسته بودیم که هوای اسکوچیچ را داشته باشیم! گفته بودیم با بیان یکسری ادله ساده که اسکوچیچ باید از مراقبتهای بیشتری برخوردار شود! تا به نقض غرض، نه ما و نه او دچار نشود! تا به آزمون و خطا، نه او مبتلا شود و نه ما دچار! در این موارد میگویند، شاهد از آسمان رسید! و اینک شاهدی بر اینکه اسکوچیچ میتواند دچار چند تصمیمی شود و نیازمند اصلاحگری در هنگام تصمیم! که باید یاران را به یاریاش گمارد، نه لقمهای از او ساخت برای دهان باز دلالیزم گوش به زنگ و مترصد مفت خوری!
و، اما اصل ماجرا: اسکوچیچ، این روزها، گویا متوجه شده است که باید برای مهدی ترابی جانشینی بیابد! کاری که در وجوبش حرفی و بحثی نداریم! ولی در چندی و چونی و در مصداقش، وسواس و دقت بیشتری را لازم داریم! حرف از پیدا کردن جانشین است! جانشین یک بزرگ! جانشین مهدی ترابی! کاری که لازم هست ولی سرسری نیست! جانشین مهدی ترابی؟! اتفاقی که باید بیفتد و حتماً وقوع یابد، ولی در کمال صحت و بدون سر سوزنی شائبه!
جانشین ترابی! نه هر کسی و نه هر بازیکنی! جانشین ترابی!
اینجاست که عیار سلیقگی و حسن انتخاب اسکوچیچ معلوم میشود یا نمیشود! حالاست که باید مواظب بود تا کوری، عصاکش کور دیگر نشود! مفهوم شد؟
دیدگاه تان را بنویسید